کوپله

معنی کلمه کوپله در لغت نامه دهخدا

کوپله. [ پ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) قبه ای را گویند که در ایام شادی و آیین بندی و جشن و عروسی بندند. ( برهان ). قبه ای که در ایام عید و جشن و عروسی بر پای کنند و به رسم آذین در شهرها بندند و زینت کنند و پس از اتمام برچینند و اگر باران ببارد ضایع شود. ( آنندراج ). طاق و قبه ای که از گل و ریاحین در ایام شادی و جشن و آیین بندی و عروسی بندند. ( ناظم الاطباء ) :
نیست آیین وفایت هیچ محکم همچنانک
روز باران شهرها در قبه و درکوپله.ظهیر فاریابی ( از آنندراج ). || سواران آب را گویند که حباب باشد. ( برهان ).حباب ، زیرا که آن به صورت قباب است. ( از آنندراج ). حباب آب و شراب. ( ناظم الاطباء ). سوار آب. گنبد آب. افراس آب. غوزه آب. نفاخه. سیاب. حجا. فراسیاب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کوپله است این بحر را عالم بدان
ذره یک کوپله است این هم بدان.عطار ( منطق الطیر ). || قفل بود. ( لغت فرس ). قفل آهنین که بر صندوق زنند. ( برهان ) ( از آنندراج ). قفل صندوق و تپنگو. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً قفل معرب کوپله است. ( از حاشیه برهان چ معین ). قفل عرب معرب کوپله است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشنیده است ؟منجیک ( از لغت فرس ).|| موی فرق سر و کله سر را نیز می گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). موی فرق سر. کاکل. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوبله شود. || شکوفه بهار درخت را هم گفته اند. ( برهان ). شکوفه. ( غیاث ). شکوفه و غنچه و نورسته درخت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کوپل شود.

معنی کلمه کوپله در فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) موی فرق سر، کاکل .
(پَ لِ یا لَ ) (اِ. ) شکوفه و بهاره درخت .

معنی کلمه کوپله در فرهنگ عمید

۱. حباب.
۲. طاقی ساخته شده از گل که در ایام سرور به کار می رود.

معنی کلمه کوپله در فرهنگ فارسی

( اسم ) موی فرق سر کاکل .

معنی کلمه کوپله در ویکی واژه

شکوفه و بهاره درخت.
موی فرق سر، کاکل.

جملاتی از کاربرد کلمه کوپله

کوپله بحری تو پر باد آمده وانگهت بر باد بنیاد آمده
کوپله ست این بحر را عالم، بدان ذرهٔ هم کوپله ست این هم بدان
کو نماید عالم و یک ذره هم کم شود دو کوپله زین بحر کم