معنی کلمه کوپله در لغت نامه دهخدا
نیست آیین وفایت هیچ محکم همچنانک
روز باران شهرها در قبه و درکوپله.ظهیر فاریابی ( از آنندراج ). || سواران آب را گویند که حباب باشد. ( برهان ).حباب ، زیرا که آن به صورت قباب است. ( از آنندراج ). حباب آب و شراب. ( ناظم الاطباء ). سوار آب. گنبد آب. افراس آب. غوزه آب. نفاخه. سیاب. حجا. فراسیاب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کوپله است این بحر را عالم بدان
ذره یک کوپله است این هم بدان.عطار ( منطق الطیر ). || قفل بود. ( لغت فرس ). قفل آهنین که بر صندوق زنند. ( برهان ) ( از آنندراج ). قفل صندوق و تپنگو. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً قفل معرب کوپله است. ( از حاشیه برهان چ معین ). قفل عرب معرب کوپله است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشنیده است ؟منجیک ( از لغت فرس ).|| موی فرق سر و کله سر را نیز می گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). موی فرق سر. کاکل. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوبله شود. || شکوفه بهار درخت را هم گفته اند. ( برهان ). شکوفه. ( غیاث ). شکوفه و غنچه و نورسته درخت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کوپل شود.