کونم

معنی کلمه کونم در ویکی واژه

(اصفهانی، نگارش گویش‌نما) کنم

جملاتی از کاربرد کلمه کونم

طوفان فتنه خاک سکونم به باد داد کشتی شکست و رفت به پا لنگرم دریغ
بدو کونم همین بس است صغیر که غلامی ز شاه مردانم
مرا بی روی تو در خلوت دل کجا باشد دو کونم نیز حاصل
آلایش دو کونم اگر هست باک نیست می آب رحمتست و دهد سشت و شو مرا
دل درشکن زلف پریشان تو بستم زیرا نه قرار است ازین پس نه سکونم
دلم در زلف بی‌آرام جا کرد سکونم بیسکون شد چون کنم چون
درست مانند کشورهای همسایه گویان فرانسه و گویان، سورینام عضو کنفدراسیون کونمبول آمریکای جنوبی نیست، بلکه به جای آن در کونکاکاف عضویت دارد که آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی و دریای کارائیب را پوشش می‌دهد.
اگر با فضل گشتی رتبه حاصل در آغوش قمر بودی سکونم
گفت من شاه دوکونم نشوم عبد فریق دریم رحمت من خلق دو کونند غریق
که بیند کونماید رخ به آفاق که داند کو برآرد سر ز خاور
از بار دل تن من آمد چو کوه ور نی در موج خیز گریه مشکل بود سکونم