کوشنده

معنی کلمه کوشنده در لغت نامه دهخدا

کوشنده. [ ش َ دَ / دِ ] ( نف ) جاهد. کوشا. ساعی. مجاهد. مُجِدّ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
که این شاه توران فریبنده است
بدی را همه سال کوشنده است.فردوسی.چو کوشش ز اندازه اندرگذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.فردوسی.هم از کودکی بوده خسرومنش
خردمند و کوشنده و کاردان.فرخی.هر مایه جویان جایگاه خویش است و کوشنده است تا از دیگر مایه ها جدا شود و به جایگاه خویش پیوندد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
کوشنده نه از پی بهشتیم
جوشنده نه از غم جحیمیم.خاقانی.هیچ کوشنده ای به چاره و رای
نشد آن قلعه را طلسم گشای.نظامی.|| جنگجو. مبارزه کننده. مبارز : مادتها دشمن یکدیگرند و با یکدیگر کوشنده اند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
سگالش چنان شد دو کوشنده را
که ریزند صفرای جوشنده را.نظامی.گریزنده چون ره به دست آورد
به کوشندگان در شکست آورد.نظامی.و رجوع به کوشیدن شود.

معنی کلمه کوشنده در فرهنگ عمید

کوشش کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه کوشنده

براهیم زبنگاه کوشنده شیر ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر
کوشنده نه از پی بهشتیم جوشنده نه از تف جحیمیم
ایبی ناتان (به عبری: אייבי נתן) (۱۹۲۷–۲۰۰۸) کوشنده ایرانی‌الاصل صلح‌طلب اسرائیلی بود. او هوادار مذاکره با فلسطینیان بود و بارها برای اعتراض به سیاست‌های اسرائیل دست به اعتصاب غذا زد.
رخش بود اگر چند از روزه زرد ولی شیر کوشنده بد در نبرد
یکی چاره با خاک جوشنده کن به نیرو مرا بخت کوشنده کن
کوشنده محمدشه غازی که سپاهش دست فلک از بازوی مردانه ببندند
با جام می روشن بخشنده‌تر از بهمن با نیزه و با جوشن، کوشنده‌تر از حیدر
بحر جوشنده بود در رفتار چرخ کوشنده بود در جولان
نبینید کاید فروشنده‌ام ز بهر خور خویش کوشنده‌ام
کوشنده دل او بوغا قاهر بحرست بخشنده کف او بسخا ناسخ کانست
زمین پر ز دریای جوشنده دید همه رزمگه شیر کوشنده دید