کور
معنی کلمه کور در لغت نامه دهخدا

کور

معنی کلمه کور در لغت نامه دهخدا

کور. ( ص ) اعمی. ( ترجمان القرآن ). نابینا را گویند. ( برهان ). آدم نابینا. ( ناظم الاطباء ). آنکه از بینایی محروم است. نابینا.اعمی. مقابل بینا و بصیر. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه چشم یا چشمان وی از حلیه بصر عاری است. آنکه چشمانش نمی بیند یا طبیعتاً و یا با ابتلاء به بیماری. ضریر. بی دیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کسی را کجا کور بد رهنمون
بماند به راه دراز اندرون.فردوسی.همانا که کور است دولت به چشم
به بد نیک باشد به نیکان به خشم.فردوسی.آن تویی کور و تویی لوچ و تویی کوچ و بلوچ
آن تویی دول وتویی گول و تویی پای تو لنگ.لبیبی.به یک پای لنگ و به یک دست شل
به یک چشم کور و به یک چشم کاژ.معروفی.بدان زن مانی ای ماه سمن بر
که باشد در کنارش کور دختر.( ویس و رامین ).کور کی داند از روز شب تار هگرز
کر نه بشناسد آواز خر از ناله زیر.ناصرخسرو ( دیوان ص 195 ).وز دیدن و شنودن دانش یله نکرد
چون دشمنان خویش چنین کور و کر مرا.ناصرخسرو.هرچند هست بدسار از مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست.ناصرخسرو.نور موسی چگونه بیند کور
نطق عیسی چگونه داند کر.ناصرخسرو.و اگر نادانی این اشارت را که باز نموده شده است بر هزل حمل کند مانند کوری بود که احولی را سرزنش کند. ( کلیله و دمنه ).
چشم مؤمن جمال او بیند
کور کی چهره نکو بیند.سنایی.آن شنیدی که بود مردی کور
آدمی صورت و به فعل ستور.سنائی.کرد مردی در آن میانه نگاه
گشت از ابلهی کور آگاه.سنائی.منکر آیینه باشدچشم کور
دشمن آیینه باشد روی زرد.عمادی شهریاری.خصم تو کور و تو آیینه شرع
کور آیینه شناسد، هیهات.خاقانی.شمع عیسی به پیش کور مسوز
تیغ عقلی به دست مست مده.خاقانی.گفتم ای کور دم حور مخور
کو حریف توبه بوی زر توست.خاقانی.دجله بود قطره ای از چشم کور
پای ملخ پر بود از دست مور.نظامی.گفته ایشان بی تو ما را نیست زور

معنی کلمه کور در فرهنگ معین

[ په . ] (ص . ) نابینا.

معنی کلمه کور در فرهنگ عمید

نابینا، کسی که چشمانش معیوب باشد و چیزی را نبیند.
* کوروکبود: [قدیمی، مجاز]
۱. تیره وتار.
۲. نیست ونابود.
۳. زشت و ناقص.
۴. تیره روزی و محنت: چو فضولی گشت و دست وپا نمود / در عنا افتاد و در کوروکبود (مولوی: ۷۲ ).
= کَبَر

معنی کلمه کور در فرهنگ فارسی

رود کارون . رودیست در ایران که از زردکوه بختیاری سرچشمه گیرد و از جنوب شهرستان شوشتر وارد این شهرستان میشود و آن در شمال شوشتر بدو بخش تقسیم میگردد : یک شعبه آن از مشرق شوشتر میگذرد و به [گرگر ] یا [ کارون ] یا [ آب بزرگ ] معروف است و دیگری از مغرب شوشتر می گذرد و [ شطیط ] یا [ آب کوچک ] نامیده میشود ( شعبه اخیر مصنوعی است و در عهد ساسانیان ایجاد شده ) . شطیط در ۲ کیلو متری مغرب بند قیر وارد رود [ دز ] میشود و در جنوب بند قیر بشعبه اولی کارون ملحق میگردد و سپس بطرف جنوب سرازیر شده پس از عبور از شهرستان اهواز وارد شهرستان خرمشهر میشود و سرانجام بشط العرب میریزد . کارون تنها رود قابل کشتی رانی ایران است و با شعبش بزرگترین رود ایران محسوب میگردد . رسوبات این رود جلگه خوزستان را تشکیل میدهد و همین رسوبات بتدریج موجب وسعت جلگه مزبور گشته . منتهی الیه غیر قابل کشتی رانی آن شوشتر است و از در خزینه شش فرسنگی میدان تفتون ( مسجد سلیمان ) قابل کشتی رانی است مصب این رودخانه یا دلتای کارون علاوه بر شعب اصلی آن که بشط العرب می ریزد شامل سه شعبه است : ۱ - کهنه - رود - این شعبه ظاهرا قدیمی ترین شعبه و مجرای کارون است و بهمین جهت آن را شط قدیمی نامند . ۲ - رود کور - چون قسمتی از آنرا گل و لای فراگرفته باین اسم موسوم شده . ۳ - بهشهر - پر آب ترین دهانه های کارون محسوب میشود . رود خانه کارون مانند گاماسب بوسیله ضمایمی پر آب میگردد که معروفترین آنها [ آب دیز ] یا [ آب دز] است که خود مرکب است از دو شعبه شمالی و جنوبی و چون بوسیله سد قدیمی که گویا با سنگ قیر محل اتصال این دو شعبه را با کارون ساخته اند از زمانی کهن آنرا بند قیر نامیده اند . رود کارون از اهواز میگذرد و دو پل مهم ( پل راه آهن و پل اتومبیل رو و پیاده رو ) بر روی آن ساخته اند . توضیح در نوشته های یونانی کارون بنام پاسی تیگریس ( یعنی دجله کوچک ) آمده و بقول حمزه اصفهانی پارسی ( پهلوی ) آن [ دژله کودک ] است ( پورداود . خوزستان ۸ ) .
نابینا، کسی که چشمانشمعیوب باشدوچیزی رانبیند
( اسم ) ۱ - تعلیم تحصیل : کور تاریخ ۲ - دور. تحصیلی . توضیح احتراز از استعمال این کلم. بیگانه اولی است .
افزون شدن . بسیار شدن یا پیچیدن دستار

معنی کلمه کور در دانشنامه عمومی

کور (بشاگرد). کور، روستایی در دهستان درآبسر بخش گوهران شهرستان بشاگرد در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۸۳ نفر ( ۴۵ خانوار ) بوده است.
کور (شمکور). کور ( به لاتین: Kür ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان شمکور واقع شده است. کور ۶۸۳۳ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه کور در فرهنگ معین

معنی کلمه کور در دانشنامه آزاد فارسی

کور (جغرافیا)(Chur)
(به فرانسوی: کوار۱؛ به ایتالیایی: کوئیرا۲، به رومانیایی: کوئرا۳). مرکز کانتون۴ گراوبوندن۵، در سوئیس، در درّه راین علیا۶، با ۳۰,۱۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۵). کلیسای جامع کاتولیک سن لوسیوس۷ در ۱۱۷۸م در این شهر ساخته شد. چندین بنای متعلق به قرون ۱۵ تا ۱۷ در این شهر وجود دارد. کور کلیسای جامع پروتستان۸ نیز دارد. آنگلیکا کاوفمانِ۹ نقاش در این شهر زاده شد.
CoireCoiraCueracantonGraubündenUpper RhineSt LuciusProtestantAngelica Kauffmann

معنی کلمه کور در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْمَیٰ: کور- کور کرد (در جمله "فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَیٰ أَبْصَارَهُمْ ")
معنی تَعْمَی: کور است
معنی عَمِیَ: کور شود
معنی أَکْمَهَ: کور مادرزاد
معنی لَا تَعْمَی: کور نیست(مؤنث)
معنی زُرْقاً: جمع ازرق است که به معنای کبود است (چون چشم وقتی بینائیش از بین میرود کبود میشود به کور هم اطلاق می گردد)
معنی عَمِیَتْ: کور شد - راه نیافت (عمیت ماضی از عمی است که به معنای کوری است ، ولی در "فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ ﭐلْأَنبَاءُ یَوْمَئِذٍ " معنای کوری مقصود نیست ، بلکه استعاره از این است که انسان در موقعیتی قرار گرفته که به خبری راه نمییابد و مقتضای ظاهر این بود که عمی...
معنی کَفَفْتُ: دفع کردم(کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند ، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم ، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف دست صورت نگیرد استعمال شود ، حتی شخص کور را هم بخ...
معنی کَفَیْنَاکَ: از تو دفع کردیم - از تو باز داشتیم - از تو کوتاه می کنیم(کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند ، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم ، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف د...
معنی لَا یَکُفُّونَ: دفع نمی کنند (کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند ، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم ، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف دست صورت نگیرد استعمال شود ، حتی شخص کور را ...
معنی یَکُفَّ: که باز دارد (کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند ، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم ، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف دست صورت نگیرد استعمال شود ، حتی شخص کور را ه...
معنی لَمْ یَکُفُّواْ: دست نگه نداشتند(کلمه کف الایدی - دست نگه داشتن، کنایه است از خود داری از جنگ ، چون قتلی که در کارزار اتفاق میافتد به وسیله دست انجام میشود.کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند ، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و ...
معنی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ: دست آنها را نگه داشت-دست آنها را دفع کرد - دست آنها را کوتاه کرد (کلمه کف الایدی - دست نگه داشتن کنایه است از خود داری از جنگ ، چون قتلی که در کارزار اتفاق میافتد به وسیله دست انجام میشود.کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند ، و...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
پیچیدن و جمع کردن. راغب می‏گوید: «کَوْرُ الشَّیْ‏ءِ: اِدارَتُهُ و ضَمُّ بَعْضِهِ اِلی بَعْضٍ کَکَوْرِ العِمامَةِ» عبارت فیومی در مصباح چنین است: «کارَ الْعِمامَةَ کَوْراً: اَدارَها عَلی رَأْسِهِ» ایضاً در مصباح و صحاح گفته: «کُلُّ دَوْرٍ کَوْرٌ» هر گردیدن کور است. تکویر نیز به معنی پیچیدن است در اقرب الموارد هست: «کَوَّرَ الْعِمامَةَ عَلی رَأْسِهِ تَکْویراً: لَفَّها». . ناگفته نماند: در کور و تکویر استداره و مدور بودن را قید کرده‏اند، در اثر حرکت وضعی زمین روز و شب دائره وار در اطراف زمین می‏گردند و خدا علی الدوام روز را شب و شب را بر روز می‏پیچد و چون شب را بر روز پیچد روز از بین می‏رود و بالعکس. * . تکویر و پیچیده شدن خورشید عبارت اخرای خاموش شدن آن است. در کتب نجوم عکس سحابی‏ها را ملاحظه می‏کنید که به طور مارپیچی می‏پیچند، خورشید چنانکه گویند و در کتاب «معاد از نظر قرآن و علم» توضیح داده‏ام از مرکزش خاموش می‏شود و در آینده قسمت خاموش شده آن به قشر ظاهری منتقل شده و قشر ظاهری به مرکز آن خواهد رفت و آن قهراً به طور مارپیچی خواهد بود که همان تکویر است. رجوع شود به کتاب فوق ص 34 و کتاب «ماده، زمین و آسمان» تألیف گاموف ص 532 فصل «آینده خورشید ما». و شاید مراد از تکویر شمس انقباض آن باشد که در اثر خاموش شدن منقبض خواهد گردید. رجوع کنید به «شمس» در این کتاب.

جملاتی از کاربرد کلمه کور

بدان گفتم که تا منکر شود کور بماند تا ابد از جهل رنجور
وای قومی از هوس گردیده کور می برد لعل و گهر از خاک گور
از اسب عرب در مسابقات زیبایی، کورس، درساژ و استقامت استفاده می‌شود. این اسب‌ها همراهان خوبی نیز می‌توانند برای صاحبان خود باشند.
کور شد حاسد ز رشک معنی باریک من خیره می‌بیند چو مو در دیده ‌کس جا گرفت
یعنی آن تقوی از حضور بود ره نبیند هر آنکه کور بود
چو کوره ساز زندان را بر او گرم بود زان کوره گردد آهنش نرم
همچویعقوب از غم یوسف شم از گریه کور کی شودیارب که افتد چشم من بر روی تو
در پیش رخ تو عقل کوریست کش آینه در نظر نهاده است
پیش بر و یال او چیست پر و بال خصم کز پی کوری ظفر قائد راهش سزد
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است، می‌توان به سال‌های شیرین، کورشده از نور، عشق اول، پدر متیو، در خوشی و سختی و طایفه اشاره کرد.
نکوروئی که از فردوس حورا برو خوبی فرستاده است سفته
جزیره حلانیات (جزیره کوریا موریا) در نزدیکی ساحل صَلاله و در جنوب شرقی صلاله واقع شده‌است. ظُفار از سوی شرق با صحرای «جده حراسیس» عمان هم‌مرز است.
چیم‌تپه (نام پیشین: آق‌کورگان) جماعت و شهرکی در کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ رودکی ناحیه‌های تابع جمهوری قرار دارد. جمعیت این جماعت ۲۲۰۱۳ است.
دو بیند هر یکی را چشم کم نور تو خواهی اولم خوان خواهی ام کور