معنی کلمه کودره در لغت نامه دهخدا
باز شکارجوی ، هزیمت شد از شکار
از کبر ننگرد به سوی کبک و کودره.کسایی ( از صحاح الفرس ).پیل از تو چنان ترسد چون کودره از باز
شیر از تو چنان لرزد چون کبک ز شاهین.فرخی ( از آنندراج ).تا باز بازِ جود تو پرواز درگرفت
زفتی به غوطه رفت بکردار کودره.سوزنی.خواهد که نسر طایر واقع شود ز چرخ
تا در حیاض بزمش باشدچو کودره.شمس فخری.