معنی کلمه کوخ در لغت نامه دهخدا
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است.خاقانی ( از حاشیه ٔبرهان چ معین ).|| خانه بی روزن را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || گیاهی که از آن حصیر بافند و در خراسان خربزه آونگ کنند. ( برهان ). یک نوع گیاهی که از آن حصیر سازند. ( ناظم الاطباء ). مصحف لوخ است. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به لوخ و روخ شود. || چرک کنج و گوشه های چشم را هم می گویند. ( برهان ). چرک کنج چشم. ( ناظم الاطباء ). || به معنی کرم هم آمده است ،چنانکه گویند: در فلان چیز کوخ افتاده است ؛ یعنی کرم افتاده است. ( برهان ). کرم. ( ناظم الاطباء ): مشهدی کُوخ ؛ کرم. ( فرهنگ فارسی معین ).
کوخ.( معرب ، اِ ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن ، کاخ مثله. ج ، اکواخ ، کوخان ، کیخان ، کِوَخة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوخ و کاخ ؛ خانه ای که از نی برآورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است. ( از اقرب الموارد ): مُحَرَّد؛ الکوخ فارسیة. الکوخ و الکاخ ؛ بیت مسنم من قصب بلاکوة. ( تاج العروس ). بیت محرد؛ مسنم و هو الذی یقال له بالفارسیة کوخ. ( لسان العرب ). || هر خانه بدون روزن. ( از اقرب الموارد ).