کوتاه آمدن

معنی کلمه کوتاه آمدن در لغت نامه دهخدا

( کوتاه آمدن ) کوتاه آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کوتاه شدن. قصیر گشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کوتاه شدن شود. || مختصر کردن کلام خاصه در جدال. سخن را اطاله ندادن. || ملایم بودن پس از ادعای بسیار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مجازاً در تداول عامه ، صرف نظر کردن از ادامه ٔمطلب و گفتگو و مرافعه و خصومت. ( فرهنگ فارسی معین ). || کوتاهی کردن در امری. قصور ورزیدن درکاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کوتاهی کردن شود. || قصور چنانکه جامه بر اندام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).کوچک شدن قد لباس.

معنی کلمه کوتاه آمدن در فرهنگ معین

( کوتاه آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل . ) صرف نظر کردن ، گذشتن .

معنی کلمه کوتاه آمدن در فرهنگ فارسی

( کوتاه آمدن ) ( مصدر ) ۱ - کوتاه شدن قصیر گشتن . ۲ - صرف نظر کردن از ادام. مرافعه و خصومت . ۳ - صرف نظر کردن از ادام. مطلب و گفتگو : ... آبروی خودم از هر چیز بالاتر است . آهو کوتاه آمد ... .

معنی کلمه کوتاه آمدن در ویکی واژه

صرف نظر کردن، گذشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه کوتاه آمدن

عاشقان جان باز این راه آمدند وز دو عالم دست کوتاه آمدند