کواره

معنی کلمه کواره در لغت نامه دهخدا

( کوارة ) کوارة. [ ک ُ / ک ِ رَ ] ( ع اِ ) انگبین با موم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کوارة النحل ؛ خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران ، یا خانه زنبور که در وی عسل نهد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). چیزی است از شاخه درخت یا گل با سری تنگ که برای زنبوران سازند. ( از اقرب الموارد ). ج ، کوائر. کُوّارات. ( منتهی الارب ). کندوی زنبور عسل که از گِل کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کوارة. [ ک ُ رَ ] ( ع اِمص ) دویدن سریع. تاختن تند. ( از اقرب الموارد ).
کوارة. [ ک ِ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از روی بند زنان. ( از اقرب الموارد ). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. ( از معجم متن اللغة ) ( از تاج العروس ). پارچه ای که زنان بر سر بندند. ( از معجم متن اللغة ) . || عمامه. ( اقرب الموارد ). || لغتی است در کوارة النحل. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.
کواره. [ ک َ رَ / رِ ]( اِ ) سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. ( صحاح الفرس ). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). آن ظرف را به شیرازی لوده گویند. ( آنندراج ) ( جهانگیری ). سبد دراز که در آن انگور ودیگر میوه ها کرده هریک را یک لنگه بار خر و مانند آن کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قِرطال. ( بحر الجواهر از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
آنگه آرند کشته را به کواره
بر سر بازارشان نهند به زاره.منوچهری.وآن کشتگکان سخت کوش نکوشند
پس به کواره فرونهند و بپوشند.منوچهری.چون پیر ره نمود ترا، کارکردنی است
بی راهبر کواره بازارگان کشند.امیرخسرو دهلوی ( از فرهنگ نظام ).ای پیرهنت کواره گل
روی تو گل سر کواره.سید احمد مشهدی ( از آنندراج ).و رجوع به کواره و کباره شود. || ابری که در شبهای تابستان بر روی هوا پدید آید. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ابری که در شبهای تابستان به هوا پدیدآید گویند: امشب هوا کواره دارد. ( آنندراج ). || نزم. ( جهانگیری ). بژم و آن بخاری باشد تیره و غلیظ ملاصق زمین. ( برهان )( ناظم الاطباء ). || خانه زنبور. ( جهانگیری ) ( از برهان ). کندوی مگس عسل. ( آنندراج ) :

معنی کلمه کواره در فرهنگ معین

(کَ رَ یا رِ ) (اِ. ) = کوار: سبد، زنبیل .

معنی کلمه کواره در فرهنگ عمید

= کوار

معنی کلمه کواره در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - انگبین با موم . ۲ - خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران خان. زنبور که در وی عسل نهند .
پارچه که زنان بر سر بندند.یا عمامه

معنی کلمه کواره در ویکی واژه

کوار: سبد، زنبیل.
کواره : سبدی چون گهواره که میوه و غیره در آن کنند

جملاتی از کاربرد کلمه کواره

عاشقانی که وصل او طلبند همه را دوع در کواره کند
تو در پای پیلان بُدی خاشه روب کواره کشی پیشه با رنج و کوب
وان کشندگان سختکوش بکوشند پس به کواره فرو نهند و بپوشند
آنگه آرند کشته را به کواره بر سر بازارکان نهند به زاره
حصار دیگر بکواره شد که شاه عجم بکندش از بن و یک ساعتش نداد امان
کواره با خود آر ای دوغ‌خوار‌ه که با دوغت کنم اندر کواره
با عارف کواره و قاضی ز احمقی اندر قمارخانه به تفضیل و تفرقه