معنی کلمه کهولت در لغت نامه دهخدا
- به کهولت رسیدن روز ؛ نزدیک به پایان رسیدن آن. به آفتاب زردی رسیدن : با اهل شرک جنگ بپیوستند و چون روز به کهولت رسید و شهباز آفتاب چنگ در پرده ٔ... غراب آویخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 355 و چ قویمی ص 213 ).
|| سستی و کاهلی. ( ناظم الاطباء ).
کهولة. [ ک ُ ل َ ] ( ع مص ) دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. ( آنندراج ). کهل گردیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کهولت و کهل شود.