کهنسال

معنی کلمه کهنسال در ویکی واژه

پیر

جملاتی از کاربرد کلمه کهنسال

از جاهای دیدنی این روستا میتوان به امامزاده ابراهیم،شهر زیرزمینی، پل تاریخی (کؤرپو)،درخت چنار کهنسال، کلیسای تاریخی روستا و باغات وسیع انار و زیتون اشاره کرد.
از کهنسالی نمی گردد ملایم آسمان تا کمان حلقه است هیهات است زورش کم شود
در قسمت هایی از مازندران باوری مبنی بر وجود موجودی به نام 'بزدیو' وجود دارد. بز دیوها به صورت گروهی و قبیله ای زیست می کنند و دارای نظامی زن سالار هستند. اعتقاد بر این است دانای قبیله بزدیوان بعد از مرگ به درخت کهنسالی تبدیل می شود.
کهنسالی آمد به نزد طبیب ز نالیدنش تا به مردن قریب
ندارد حاصلی سامان عشرت در کهنسالی که نتواند نشاط عید برد از ماه نو خم را
او را از بزرگ‌ترین رهبران ارکستر در قرن بیستم می‌دانند. اجراهای او از آثار بتهوون و شوستاکوویچ و برامس و وردی و واگنر همچنان از نمونه‌های عالی رهبری ارکستر و اجرا است. او حافظه‌ای استثنایی، چه در زمینه موسیقی و چه غیر آن، داشت. به‌ویژه زمانی که قوای بینایی‌اش در کهنسالی کاهش یافت، با کمک حافظهٔ خارق‌العاده‌اش به فعالیت ادامه داد.
یکی با کهنسال رنجورگفت که دادی به میراث خور مال مفت
درختان کهنسال و آب و هوایی مطبوع، دارای ظرفیت بالای جذب گردشگر است، آبگیر کرد کندی به لحاظ موقعیت استثنایی و سکوت حاکم بر آن، آرامش خاصی به گردشگران می‌دهد و زیبایی‌های اطراف آن چشمان هر بیننده‌ای را خیره می‌کند.
کجا تدبیر پیران کهنسال از جوان خیزد؟ نیاید از دم تیغ آنچه از پشت کمان خیزد
سیاسرد، گردشگاهی در ۶ کیلومتری جنوب بروجن است که هوایی خنک، مفرح و مطبوع و درختانی زیبا و کهنسال با قدمتی بیش از ۵۰۰سال دارد. هوای خنک و مطبوع و سایه‌سار درختان کهنسال موجود در اطراف چشمه سیاسرد مکانی بسیار زیبا برای تفرج و استراحت باشندگان شهر بروجن و سایر گردشگران پدیدآورده است، به‌طوری‌که همه روزه و به ویژه در روزهای تعطیل این مکان شاهد حضور شمار زیادی از مسافران و گردشگران از استان‌های هم‌جوار می‌باشد.
ز آسمان کهنسال چشم جود مدار نمی‌دهد، چو سبو کهنه گشت، نم بیرون
گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود
در کهنسالی جوانی‌هاست در سر عشق را یوسف آخر فتنه حسن زلیخا می‌شود
در کهنسالی به لب مهر خموشی چون زنم؟ من که در گهواره زه کردم کمان ناله را
نگشته است دو تا پشتم از کهنسالی که قد ز بار گنه چون کمان خمیده مرا