معنی کلمه کهرم در لغت نامه دهخدا
سوی میسره کهرم تیغزن
به قلب اندرون خسرو انجمن.فردوسی ( از یادداشت ایضاً ).چو اخواست با زنگه شاوران
دگربرته با کهرم از یاوران.فردوسی.رجوع به مزدیسنا ص 348 و مجمل التواریخ ص 314 و ماده بعد شود.
کهرم. [ ک ُ رَ / ک َ رَ ] ( اِخ ) شاهزاده تورانی پسر ارجاسب. ( فهرست ولف ) :
برادر بد او را دو اهریمنان
یکی کهرم و دیگر اندیرمان.فردوسی.رجوع به ماده قبل شود.
کهرم. [ ک َ رُ ] ( اِخ ) نام شهری قدیم از شهرهای فارس که در زمان اردشیر بابکان نیز آباد بوده و معرب آن جهرم است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). رجوع به جهرم شود.