معنی کلمه کهر در لغت نامه دهخدا
- امثال :
کهر کم از کبود نیست . ( امثال و حکم ص 1254 ) :
تو هم کمتر نه ای از آن رنودا
کهر کمتر نباشد از کبودا.ایرج میرزا ( از امثال و حکم ایضاً ).
کهر. [ ک َ ] ( ع مص ) چیره شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || قهر کردن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مقهور ساختن. ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || بانگ برزدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سرزنش کردن و زجر کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روی ترش کردن در روی کسی. ( زوزنی ). به ترش رویی پیش آمدن کسی را به جهت حقارت و تهاون وی. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خندیدن. || لهو و بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دور آمدن روز. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بلند برآمدن روز. یقال : لقیته کهر الضحی. ( منتهی الارب ). بلند برآمدن روز. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سخت شدن گرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || داماد خسری کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مصاهرت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) چیرگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
کهر. [ ] ( اِ ) به هندی اسم حافر حیوان است. ( از فهرست مخزن الادویه ) ( از تحفه حکیم مؤمن ).