معنی کلمه که در لغت نامه دهخدا
1 - «که ٔ» موصول قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد و برای عاقل به کار می رود، مانند: «مردی که آمد». و غالباً پیش از آن «هر»، «ی نکره »، «این »، «آن » و «ضمایر منفصل من ، تو...» می آید. ( از دستور زبان فارسی تألیف پروین گنابادی ، دیوشلی ، سال سوم ص 189 ) ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ).
الف - آن و این :
آنکه نماند به هیچ خلق خدا است
تو نه خدایی به هیچ خلق نمانی. رودکی ( از یادداشت ایضاً ).ای آنکه غمگنی و سزاواری
وَاندر نهان سرشک همی باری.رودکی.آنکه غافل بود از کشت بهار
او چه داند قیمت این روزگار.مولوی.آنکه زلف و جعد رعنا باشدش
چون کلاهش رفت خوشتر آیدش.مولوی.اینکه می گویم به قدر فهم تست
مُردَم اندر حسرت فهم درست.مولوی.اینکه گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم.مولوی.آنکه در بحر قلزم است غریق
چه تفاوت کند ز بارانش ؟سعدی.تو با آنکه من دوستم دشمنی
نپندارمت دوستار منی.سعدی.هر آنکو قلم را نورزید و تیغ
بر او گر بمیرد مگو ای دریغ.سعدی.اینکه گویند که بر آب نهاده ست جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری برباد است.خواجوی کرمانی.اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش
دارد همیشه توسن ایام زیر ران.حافظ.گاهی این و آن از موصول حذف گردد. ( از دستور زبان فارسی تألیف قریب و... ص 101 ) :
جهان پهلوان رستم شیر دل
که از شیر بستد به شمشیر دل.فردوسی.ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار
که خر خارکش مسکین در آب و گل است.سعدی.ای که مهجوری عشاق روا می داری
عاشقان را ز بر خویش جدا می داری.حافظ ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد این قدر دشوار نیست.