کنیت

معنی کلمه کنیت در لغت نامه دهخدا

کنیت. [ ک ُ ی َ ] ( ع اِ ) کنیة. کنیه. نامی که در اول آن کلمه «ابو»، «ابا»، «ابی » ( پدر )، «ام » ( مادر )، «ابن » ( پسر )، «بنت » ( دختر ) باشد، مانند ابوالحسن ، اباالقاسم ، ابی بکر، ام کلثوم ، ابن حاجب ، بنت الکرم. ( فرهنگ فارسی معین ). نامی که در اول آن لفظ «اب » باشد به نصب یا به جر یا به رفع یا لفظ «ام » باشد یا «ابن » یا «بنت » چون : ابوالحسن و ابی بکر و ابوهریره و ام الکتاب و ام کلثوم و ابن حاجب و ابن السبیل و بنت الکرم به معنی ؛ شراب انگوری و بنت الصدر به معنی ؛ اندیشه. ( غیاث ).و در عربی نامی را گویند که در اول آن «اب » یا «ام »باشد همچون ابوالمعالی و ام کلثوم. ( برهان ). و گاه کنیت به نام پدر یا مادر دهند به علت شرافت پدر یا مادر. چنانکه حسین بن علی علیه السلام را یا ابن بنت رسول اﷲ خطاب می کردند و به عبداﷲبن عباس و عبداﷲبن عمر، ابن عباس و ابن عمر می گفتند و آن بر دو گونه است ؛ کنیت معتاد و آن کنیتی است که کسی را دهند به نام فرزند یافرزندان او چون ابوالبشر در کنیت آدم و ابوالقاسم در کنیت رسول ( ص ) و ابوالحسن در کنیت علی بن ابی طالب علیه السلام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ای بوالفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعونت بوالفرج.لبیبی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).به نام و کنیتت آراسته باد
ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر.عنصری ( از یادداشت ایضاً ).هر مدیحی کو بجز بر کنیت و بر نام اوست
خود نه پیوندش به یکدیگر فراز آید نه ساز.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 44 ).اسب وی به کنیت خواستند و به تعجیل مرتب کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 380 ).
به نام آدم و کنیت ابوالبشر بد او
که او ز روی زمینست از اوست اصل بشر.ناصرخسرو.بر نگین خاتم او تا ابد
کنیت شاه اخستان باد از ظفر.خاقانی.حرز امت محمد آنکه ز حلم
کنیتش دهر بوتراب کند.خاقانی.به عهد مفتی عالم درخت جاه و جلال
به نام و کنیت او برگ و بار می سازد.خاقانی.نخستین مرغ بودم من در این باغ
گرم بلبل کنی کنیت وگر زاغ.نظامی.کنیت سعدی فروشستم ز دیوان وجود
پس قدم در حضرت بی چون مولایی زدم.سعدی ( کلیات چ مصفا ص 792 ).

معنی کلمه کنیت در فرهنگ معین

(کُ یَ ) [ ع . کنیة ] (اِ. ) نک کنیه ، لقب .

معنی کلمه کنیت در فرهنگ فارسی

( اسم ) نامی که در اول آن کلم. ابو ( ابا ابی ) ( پدر ) ام ( مادر ) ابن ( پسر ) یا بنت ( دختر ) باشد مانند : ابو الحسن ( ابا القاسم ابی بکر ) ام کلثوم ابن حاجب بنت الکرم : منم آن شیر گله منم آن پیل یله نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله . ( تاریخ ادبیات . دکتر صفا )
سقائ کنیت . مشک بسیار آبگیر

معنی کلمه کنیت در ویکی واژه

کنیة
نک کنیه، لقب.

جملاتی از کاربرد کلمه کنیت

بزرگ بار خدایی که بر فتوح و ظفر خجسته‌کنیت و نامش علامت است و نشان
هرچند نام و کنیت تو نیست اندرو ای بد نکرده حیدر کرار روزگار
گه نام و لقب جویم، تا در بن چاه افتم گه کنیت خود گویم، تا بر سر دار آیم
محصول استودیوی سه‌بعدی اصلی توسط گری یوست و گروه یوست برای سکوی داس آفریده شد و بدست شرکت اتودسک منتشر گردید. پس از انتشار نسخهٔ چهارم استودیوی سه‌بعدی داس، محصول برای سکوی ویندوز ان‌تی بازنویسی شد و به "استودیوی سه‌بعدی مکس" تغییر نام داد. این نسخه نیز توسط گروه یوست خلق شد و بدست کنیتکس که در آن زمان بخش رسانه و سرگرمی اتودسک بود منتشر گردید.
حرز امت محمد آنکه ز حلم کنیتش دهر بوتراب کند
بر نگین خاتم او تا ابد کنیت شاه اخستان باد از ظفر
بام بی در که فلک کنیت و گردون لقب است عاشق و شیفته خدمت بام و در اوست
اشتقاق‌ کنیت و نامت ز فتح است و ظفر لاجرم عمر تو بر فتح و ظفر دارد مدار
گر نام‌گیرد از ظفر و مدح هر امیر اینک تو را ز فتح و ظفر کنیت است و نام
سیدی که در تواضع چنان بود که یک قرص از درویش قبول کردی، و دنیا جمله بیک درویش دادی، و منت بر ننهادی. با یتیمی راز کردی، و بر جبرئیل ناز کردی. با غریبی بنشستی، و با بهشت ننگرستی. بمهمان عجوز رفتی، و از عرش و ما دون آن همت بر گذاشتی. زن بیوه را ردا بیفکندی، و بساط در سدره منتهی نیفکندی. با مسکینی هم زانو بنشستی. رحیم دلی، خوش سخنی، نیک مردی، نیک عهدی، راست عهدی، تیمار داری، عزیز قدری، محمد نامی، ابو القاسم کنیتی، مصطفی لقبی، صد هزاران هزار صلوات و سلام خدای بر روح پاک و روان مقدس او باد:
یعنی من فرزند خود هستم و نام و کنیت من، ادب من است، خواه از عجم باشم خواه از عرب به درستی که جوانمرد کسی است که گوید هان، من این شخص هستم نه آنکه گوید که پدر من که بود و دیگری گفته است: