کنی
معنی کلمه کنی در لغت نامه دهخدا

کنی

معنی کلمه کنی در لغت نامه دهخدا

کنی. [ ک ُ نا ] ( ع اِ ) ج ِ کُنیَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کنیة شود.
- کنی الرؤیا ؛ مثلهایی است که فرشته رؤیا زند و آن کنایه از امور بزرگ و مهم است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
کنی. [ ک َ نی ی ] ( ع ص ، اِ ) هم کنیت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هم کنیت. ج ، اکنیاء. ( مهذب الاسماء ). یقال : فلان کنی فلان ؛ فلان هم کنیه فلان است یعنی کنیه هر دو یکی است. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه کنی در فرهنگ عمید

= کنیه

معنی کلمه کنی در فرهنگ فارسی

جمع کنیه، هم کنیه، دونفرکه یک کنیه داشته باشندهرکدام راکنی دیگری میگویند
هم کنیت . جمع اکنیا

معنی کلمه کنی در دانشنامه عمومی

کنی (مجارستان). کُنی ( به مجاری: Kóny ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه چورنا واقع شده است. کُنی ۲۸٫۸۷ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۶۹۲ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه کنی

بیاض گردن او گر به دست ما افتد چه بوسه‌های گلوسوز انتخاب کنیم!
گفت به من محتسب که توبه کن از می پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی
چون گماری به کار اندیشه شیوه راستی کنی پیشه
نگویم به کس حال بیداد تو که ترسم بگویند و افزون کنی
ور نخواهد ماند با تو باغ و خانه، خیر خیر خویشتن را رنجه چون داری و چون شمعون کنی؟
بشر حافی را گفتند، «چرا نکاح نکنی؟» گفت، «از این آیت می ترسم که : لهن مثل الذی علیهن بالمعروف» و ابراهیم ادهم گفت، «نکاح چگونه کنم که مرا به زن حاجت نیست، زنی را به خویشتن چون غره کنم؟»
ندا رسید به جان‌ها ز خسرو منصور نظر به حلقه مردان چه می‌کنید از دور
از دوری راه تا بکی آه کنی منزل نشناسی و همین آه کنی
چون کنی ترک رخت و ملکت و مال صد چنانت رسد به روز مئال
اندرو فارل از پی‌سی‌گیمزان در نقد آلن ویک ۲ امتیاز ۹ از ۱۰ را به بازی اعطا کرد و گفت: «آلن ویک ۲ شگفت‌انگیز است، یک گیم‌پلی شدید، داستانی پیچیده و تاریک، و رازها و شگفتی‌های بیشتری از آنچه که تصور می‌کنید. در اینجا از خودش پیشی گرفته‌است و تجربه واقعاً قابل توجهی را ارائه می‌دهد.»
در ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۸۳ در ایروان به دنیا آمد و از دانشگاه پلی‌تکنیک ارمنستان فارغ‌التحصیل شد.
با دل ما چه‌ها کنی تو که به بادهٔ حیات مستی شوق می‌دهی آب و گل پیاله را