کنگ
معنی کلمه کنگ در لغت نامه دهخدا

کنگ

معنی کلمه کنگ در لغت نامه دهخدا

کنگ. [ ک َ ] ( اِ ) به معنی بال است یعنی سرانگشتان دست آدمی تا دوش. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ). بازوی انسان. ( غیاث ). بال باشد و آن از سر انگشتان است تا بازو و کتف. ( انجمن آرا ) ( ازجهانگیری ). بال آدمی یعنی از سرانگشتان تا دوش. ( ناظم الاطباء ). || از جانوران پرنده ، جناح. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). بال مرغ. جناح و بال پرندگان. ( ناظم الاطباء ) :
آن خسیس از نهایت خست
کنگ کنجشککی بکس ندهد.؟( از فرهنگ رشیدی ). || از درختان ، به معنی شاخ باشد. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). شاخ درخت. ( غیاث )( ناظم الاطباء ). || مجازاً به معنی شاخ نبات ( خوردنی ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
بر کنگ نبات آنکه در این شیشه کره بست
در نقش هم او صورت قرصک که و مه بست.بسحاق اطعمه ( از حاشیه برهان ایضاً ).
کنگ. [ ک ُ ] ( ص ) مرد سطبر و قوی هیکل. ( برهان ) ( جهانگیری ). فربه و قوی هیکل. ( غیاث ). مرد قوی هیکل. ( فرهنگ رشیدی ). مردمان قوی هیکل. ( انجمن آرا ). مرد شناور استوارخلقت بزرگ جثه. ( ناظم الاطباء ). پسر جوان . ( از فهرست ولف ) :
همان کنگ مردان چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله.فردوسی ( از انجمن آرا ).|| امرد و جوان شوخ و گستاخ. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بیخ و بن خوشه خرما. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). خوشه خرما. ( غیاث ) ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ): بُسر؛ کنگ خرما. ( ملخص اللغات حسن خطیب ).
کنگ. [ ک ِ ] ( ص ) پسر امرد درشت قوی جثه. ( برهان ). امرد قوی جثه. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ). پسر امرد بی اندام و بدشکل بزرگ جثه. ( ناظم الاطباء ). امرد بزرگ و قوی تن. امرد بزرگ وقوی قالب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
داری کنگی کلندره که شب و روز
خواجه ما را ز کیر دارد خشنود.منجیک ( از یادداشت ایضاً ).کنگی بلندبینی کنگی بلندپای
محکم سطبر ساقی زین گردساعدی.عنصری ( از یادداشت ایضاً ).بل نه رجالند که رحال رجالند
کنگ نگوید که نه رجال رحالیم.ناصرخسرو.هر یکی با دو کنگ سبزارنگ
سر از آن کور چار چون خرچنگ.سنایی ( از انجمن آرا ).قاضی تو اگر پند برادر بپذیری

معنی کلمه کنگ در فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) ۱ - سرانگشت تا دوش . ۲ - بال پرنده ، جناح . ۳ - شاخة درخت .
(کُ یا کِ ) (ص . ) ۱ - ستبر و قوی هیکل . ۲ - پسر امرد درشت و قوی جثه .

معنی کلمه کنگ در فرهنگ عمید

۱. قوی هیکل، قوی جثه.
۲. امرد و بی شرم: گه گریبانم بگیرد قحبه ای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغت نامه: کنگ ).
۱. (زیست شناسی ) بال مرغ، بال.
۲. شاخۀ درخت.

معنی کلمه کنگ در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان شاندیز بخش طرقبه شهرستان مشهد ( خراسان ) واقع در ۱۲ کیلومتری جنوب باختر طرقبه کوهستانی و معتدل دارای ۲٠۵۸ تن سکنه محصول غله بنشن صنعت دستی قالیچه بافی .
امرد، پسرقوی هیکل، قوی جثه، بی شرم
( صفت ) ۱ - ستبر و قوی هیکل : و دمم گرفتی چنانک عورتی را مردی کنگی فرو گیرد . ۲ - پسرامرد درشت و قوی جثه : گه گریبانم بگیرد قحبه ای گاه کنگی بشکند دندان من . ( سعدی )

معنی کلمه کنگ در دانشنامه عمومی

کنگ (روستا). کنگ، روستایی از توابع بخش طرقبه شهرستان طرقبه شاندیز در استان خراسان رضوی ایران است.
شهرت روستای کنگ، یکی از نمونه های بسیار باارزش معماری پلکانی در ایران، به ماسوله خراسان مربوط می شود. قدمت این روستا به دوره پیش از اسلام بازمی گردد و به عنوان مقصدی مناسب برای لمس تاریخ شناخته می شود. طبیعت این منطقه بسیار زیباست و دوستداران طبیعت می توانند از آن لذت ببرند.
واقع در گوشه ای از منطقه طرقبه، روستای کنگ با دنیای ساده و قدمتی به سال های پیش از اسلام برمی گردد. مردم در طول قرن ها در این روستا سکونت داشته اند. با وسعت ۱۸۴ هکتار و در ارتفاع ۱۷۰۰ متری از سطح دریا، روستای کنگ بر دامنه کوه بینالود قرار دارد. خانه های کنگ، به سبک خاص خودشان، با سوار شدن بر دوش هم تا آسمان رفته اند تا زمین کمتری اشغال کنند و روستا به راحتی در سینه کش کوه جای گیرد. این روستا با بافت پلکانی خود، علاوه بر ظاهر کوچک خود، شهرت زیادی پیدا کرده و طبیعت دل انگیزی نیز دارد.
کنگ در لغت دو معنا دارد، در لغت نامه به معنای پرنده ای قوی پنجه که در مناطق کوهستانی زندگی می کند و در دگر معنا به دژ مستحکم تعبیر شده است. این محل به علت سختی راه مخفیگاه راهزنان بوده است. قدمت این روستا به حدود 3000 سال میرسد. [ نیازمند منبع]
روستای پلکانی کنگ، در یکی از دامنه های شمال شرقی ارتفاعات بینالود و در ۱۹ کیلومتری غرب طرقبه و ۲۹ کیلومتری مشهد قرار دارد و آخرین روستا در محور دره رودخانه کنگ می باشد که از طریق یک جاده آسفالته در محور مشهد_طرقبه نغندر به روستای نغندر و سپس شهر طرقبه و از آنجا به شهر مشهد مرتبط می شود و ماسوله ای دیگر را از دوران پیش از اسلام به نمایش می گذارد. کنگ به دلیل وجود کوه های مرتفع، درختان فراوان و نوزیدن بادهای خشک از آب و هوای معتدل برخوردار است. از مکان های مهم مذهبی این روستا، مزار شیخ عبدالله است که یکی از عرفای این دیار بوده و در سال ۱۲۶۶ ه‍. ق متولد و به تحصیل علم و دانش در مشهد، قم و عتبات عالیات پرداخت و در کنگ چشم از دنیا فروبست. در سال های اخیر باغ ویلاهای فراوانی در مسیر طرقبه به کنگ به صورت مجاز یا غیرمجاز ساخته شده است.
این روستا در دهستان جاغرق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۴۷۲ نفر ( ۳۵۴ خانوار ) بوده است. ولی در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا به ۷۹۹ نفر ( ۲۷۱ خانوار ) کاهش یافته است.
کنگ (شهربابک). کنگ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شهربابک در استان کرمان است.
این روستا در دهستان مدوارات قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۸۶ نفر ( ۵۸ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه کنگ در ویکی واژه

سرانگشت تا دوش.
بال پرنده، جناح.
شاخة درخت.
ستبر و قوی هیکل.
پسر امرد درشت و قوی جثه.

جملاتی از کاربرد کلمه کنگ

سیر ستارگان فلک نیست در بروج بر گوشه‌های کنگرهٔ بارگاه تست
بخش ۲. اصل حاضر باطل است مگر اینکه ظرف مدت هفت سال پس از تاریخ آن از سوی کنگره به ایالات، از سوی مجالس قانونگذاری سه چهارم ایالات به عنوان اصلاحیه قانون اساسی تصویب شود.
این اصلاحیه در مورد حد و حدود ایالت‌ها و کنگره در وضع قوانین مربوط به انتخابات ریاست جمهوری صحبت می‌کند.
قصری زخیانت بنهادند و بر آن قصر از لخت دل سوختگان کنگره کردند
قبه ای از تختها افراشته خواجه را بر کنگرش بگذاشته
ور بپیچد زود بیند سر چون سر شیر نر به کنگره بر
طائر و هم که بر کنگر قدر تو رسد که درین ره سپر انداخت ملک از شهپر
تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در مدرسه لقمان تبریز گذراند و برای تحصیل پزشکی به پاریس رفت. در سال ۱۲۸۸ خورشیدی از دانشکده پزشکی دانشگاه پاریس موفق به دریافت درجه دکترا، جایزه پایان‌نامه و مدال علمی شد و نماینده ایران در کنگره تعطیلات عمومی بین‌المللی پاریس شد.
ترا ز کنگره ی عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
فلک را هر چه بود از نقد اختر نثار کنگر او کرد یکسر
بیار بره، اگر ماس نیست با کنگر که خوش بود به کف در آید این گل بیخار
یکی بسی بدوید و ندید کنگر قصر یکی ز جای نجنبید و پیش گاه رسید
راست تا کنگرة عرش نگیرد آرام ناله را چون نفس خسته سبکتاز کند