کنوز

معنی کلمه کنوز در لغت نامه دهخدا

کنوز. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کنز که معرب گنج است. ( غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ کنز. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کنز شود.

معنی کلمه کنوز در فرهنگ معین

(کُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ کنز.

معنی کلمه کنوز در فرهنگ عمید

= کَنْز

معنی کلمه کنوز در فرهنگ فارسی

جمع کنز
( اسم ) جمع کنز : گنجها .

معنی کلمه کنوز در ویکی واژه

جِ کنز.

جملاتی از کاربرد کلمه کنوز

العلم فیه جلاله و مهابه و العلم انفع من کنوز الجوهر
که کسی خواهم که تازد در سه روز تا سمرقند و دهم او را کنوز
رموز سر محبت حبیب می‌فهمد کنوز کنه سخن را کلیم میداند
درج گهر و کنوز غیب است غواص بحور دین و دنیاست
جان تن خود را شناسد وقت روز در خراب خود در آید چون کنوز
تفنی الکنوز علی الزمان و عصره و العلم یبقی باقیات الادهر
ذات و صفات منزّه داشتم عارف میبایست، جلال و جمال بی‌نهایت داشتم محبّ میبایست، دریای رحمت و مغفرت بموج آمده مرحوم میبایست. مخلوقات دیگر با محبّت کاری نداشتند از انک هرگز در خود همّت بلند ندیدند، آن یک تویی که همّت بلند داری. فریشتگان و کاری راست بسامان از ان است که با ایشان حدیث محبّت نرفته، و آن کنوز رموز که در نهاد آدمیان تعبیه است در ایشان ننهاده، آن زیر زبری آدمیان آن تحیّر و دهشت ایشان آن قبض و بسط ایشان حزن و سرور ایشان غیبت و حضور ایشان جمع و تفرقت ایشان شربتهای زهرا میغ ساخته بر دست ایشان تیغ‌ها آهخته بر گردن ایشان، اینهمه با ایشان از انست که شمّه‌ای از گل محبّت رسیده بمشام ایشان.
یَوْمَ یُحْمی‌ عَلَیْها ای علی الکنوز فی نار جهنّم یوقد النار علیها، یعنی یدخل کنوزهم النّار حتّی تحمر و تشدّ حرارتها.