کنعانی

معنی کلمه کنعانی در لغت نامه دهخدا

کنعانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به شهر کنعان. ( ناظم الاطباء ) :
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را.حافظ.یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من.پروین اعتصامی.

معنی کلمه کنعانی در فرهنگ عمید

از مردم کنعان: ماهِ کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد / گاهِ آن است که بدرود کنی زندان را (حافظ: ۳۴ ).

جملاتی از کاربرد کلمه کنعانی

بی‌جمال خوب، لاف یوسف مصری مزن بی‌فراق و درد، یاد پیر کنعانی مکن
ز نوح پاک کنعانی برآورد خلیلی ازگلستانی برآورد
یوسف کنعانی از زندان همی‌یابد خلاص خاتم دولت به انگشت سلیمان می‌رسد
یوسف مصر سلطنت کز مهر دولت او راست پیرکنعانی
بشد تا دمی ماه کنعانیم نه یوسف که یعقوب زندانیم
نسیمِ پیرهن و چشمِ پیرِ کنعانی جمالِ یوسف و دردِ دلِ زلیخایی
تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران
اندر ذقن یوسف چاهی چه عجب چاهی صد یوسف کنعانی اندر تک آن خوش چه
تاکه در مه سر سال آورد از خلد به بام ساعت سعد ترا روی مه کنعانی
به چشم بستن امید پیر کنعانی که بوی پیرهنش تازه می‌کند گلزار