کندک

معنی کلمه کندک در لغت نامه دهخدا

کندک. [ ک َ دَ ] ( اِ ) حفره : اُکرَه ؛ کندکی که در آن آب جمع شود. ( منتهی الارب ). و رجوع به کندگ و کنده شود.
کندک. [ ک ُ دَ] ( اِ ) نان ریزه شده و پاره پاره. ( برهان ) ( آنندراج ).ریزه ریزه و پاره پاره نان. ( انجمن آرا ). نان ریزه. ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ جهانگیری ). نان ریزریز کرده. ( ناظم الاطباء ). || غوزه. جوزق. جوزقه پنبه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به گندک شود.

معنی کلمه کندک در فرهنگ معین

(کُ دَ ) (اِ. ) نان ریزریز شده ، نان پاره پاره .

معنی کلمه کندک در فرهنگ عمید

ریزۀ نان، پارۀ نان، نان ریزشده.

معنی کلمه کندک در فرهنگ فارسی

( اسم ) نان ریز ریز شده نان پاره پاره .
حفره . اکراه کندکی که در آن آب جمع شود...

جملاتی از کاربرد کلمه کندک

این کندک در سال ۱۳۸۷ تأسیس گردیده و وظیفهٔ مبارزه با مواد مخدر را به عهده دارد.
دولت که دهد رو،به جوانی مزه دارد چون سر نبود بال هما راچه کندکس ؟
گفتم‌که اختیارکنم جز تو دلبری گفتاکه عاشقی نکندکس به اختیار
هم ازآن روز سر سلسله ومهتر قوم بسته در خدمت این تربت پاکندکمر
آبی‌که چو آقانی اگر نوش‌کندکس یابد ز پی مدح ملک فکر مصابی
دلم را در خروش آورده چون گل نوشخند او نوازشهای آن رنگین تغافل، می کندکاری
مرا به عشق تو زین پس ملامتی نکندکس چرا که پرده پرهیز شیخ و شاب دریدی
گر تکلف کندکه این نکند باز ازین راه بر گذارد گام
این روستا در نوکندکلا قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۵۷۱نفر (۱۴۹خانوار) بوده‌است.
سوی بتخانه گر افتد گذارت کندکی بت پرستی بت پرستی
در ملک نیستی‌چه تصرف‌کندکسی عنقاگم است در پی نام نگین ما
مگردرمان دردم اوکندکو دهدالفت میان آتش وآب