معنی کلمه کند در لغت نامه دهخدا
امروز ز کندهای ابلوچ
پهلوی جوالها دریده.مولوی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || به ترکی ده راگویند که در مقابل شهر است. ( برهان ). به ترکی مطلق ده را گویند که در مقابل شهر است. ( برهان ). به ترکی ده مطلق را گویند. ( غیاث ). || به زبان ماوراءالنهر مطلق شهر را گویند و کنت مرادف آن است. ( فرهنگ رشیدی ). به ترکی شهر را گویند و آن را کنت نیز خوانند و به تازی مدینه و مصر و بلد نامند. ( جهانگیری ). به ترکی دیه و شهر را کند و کنت گویند چنانکه تاشکند یعنی ، دهی و شهری که از سنگ ساخته شده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شهر. قصبه و در لهجه آذری ده. قریه.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). به معنی مکان و محل وشهر و به صورت پسوند در امکنه ماوراءالنهر دیده می شود: اوزکند. بیکند. خواکند. سمرقند... یاقوت در کلمه «اوزکند» گوید: خبرت ان «کند» بلغة اهل تلک البلاد ( ماوراءالنهر ) معناه القریة، کمایقول اهل الشام «الکفرة». ( حاشیه برهان چ معین ). ده. ( ناظم الاطباء ) :
بخواست آتش و آن کند را بکند و بسوخت
نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاچال.بهرامی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( پسوند ) مزید مؤخر امکنه در: اوزکند،بازکند، بیکند، تاشکند، سکلکند، شهرکند، فیروزکند، نوکند، هرکند، یوزکند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).و رجوع به هر یک از کلمات فوق شود. || ( اِ ) جراحت و ریش. ( برهان ) ( غیاث ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
نکند رحمت مطلق به بلا جان تو ویران
نکند والده ما را ز پی کند حجامت.
مولوی ( از فرهنگ جهانگیری و رشیدی و فرهنگ فارسی معین ).
|| گریز که از گریختن است. ( برهان ) ( غیاث ). به معنی گریز نیز آمده ، چنانکه گویند فلانی کندی زد. ( فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ فارسی معین ). گریز و فرار. ( ناظم الاطباء ). || تبرتیشه. ( ناظم الاطباء ). || در مصطلحات نوشته که به اصطلاح تیراندازان کششی که بعد کشیدن کمان در حالت گشاد تیر کنند. ( غیاث ) ( از آنندراج ) :