کنجی

معنی کلمه کنجی در لغت نامه دهخدا

کنجی. [ ک َ ] ( اِ ) نام پارچه ای است از ابریشم و کتان و رجوع به قطنی شود. ( از دزی ج 1 ص 492 ).

معنی کلمه کنجی در فرهنگ فارسی

نام پارچه ایست از ابریشم و کتان

معنی کلمه کنجی در فرهنگستان زبان و ادب

{fillet} [حمل ونقل هوایی] 1. پَسارگیری که محل اتصال دو سطح را با ایجاد قوس پُر می کند 2. قسمتی از تقاطع باند و خزش راه که برای سهولت در دورزدن های سریع روسازی می شود

جملاتی از کاربرد کلمه کنجی

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
سینه من نیست تنها منزل سودای عشق گنج عشقت را به هر کنجی حسابی دیگرست
موسیقی اصلی این سریال از کنجی کاوای است. راوی نسخه فرانسوی این فیلم نیز متیو کاسوویتس است و موسیقی متن را گیلبرت کورتوی ساخته‌است.
مکش همچو خورشید بیم زوالی بکنجی فکن بستر امن چون ظل
تا بتدریج سرنگون کندش وز شکنجی چنان برون کندش
گفتم از کویِ تو برخیزم و کنجی گیرم دل چو بشنید به تشنیع و غرامت برخاست
گیوه، بژی برساق، کله کنجی، حلوای بگل، شله کینه، نان ساجی، نان پپگ، نان گرده، برنج عنبربو، بنه، روغن حیوانی، عسل کوهی و گلیم برجسته.
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر کنجی نشین و سبحه صد دانه پیش گیر
چو گنجی به کنجی نهان ساختش ز گلشن به گلخن درانداختش
شبی چون طرهٔ منظور ناظر به کنجی داشت جا آشفته خاطر
به هر کنجی گرت صد گونه گنج است به هر گنجی از آن صد گونه رنج است
آسوکا رهبر گنگ یاکوزا است و برای شروع همکاری با کلود، به او دستور می‌دهد تا سالواتوره لئونه را به قتل برساند. و پس از انجام چند کار برای آسوکا که اغلب کشتن جاسوسان و خبرنگارانی که آنها را زیر نظر دارند است، با کنجی کاسن، رهبر دوم یاکوزا و برادر آسوکا آشنا می‌شود و برای او کار می‌کند.