کنجکاو

معنی کلمه کنجکاو در لغت نامه دهخدا

کنجکاو. [ ک ُ ] ( نف مرکب ) کنجکاونده. جساس. تفحص کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آنکه کنجکاوی کند. متفحص. غوررس. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.مولوی.روستائی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو.مولوی.رجوع به ماده بعد شود.

معنی کلمه کنجکاو در فرهنگ معین

(کُ ) (ص . ) کاوش کننده ، جستجوکننده .

معنی کلمه کنجکاو در فرهنگ عمید

کسی که در جایی یا در امری تفحص و کاوش می کند.

معنی کلمه کنجکاو در فرهنگ فارسی

کسی که درجائی یادرامری تفحص وکاوش کندکنجکاوی:تفحص، غورودقت
( صفت ) آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس : روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو . ( مثنوی )

معنی کلمه کنجکاو در ویکی واژه

curioso
کاوش کننده، جستجوکننده.

جملاتی از کاربرد کلمه کنجکاو

در نوامبر سال ۲۰۱۱، ناسا آزمایشگاه علمی مریخ را ایجاد کرد که مریخ‌نورد کنجکاوی را بر روی مریخ فرود آورد. این مریخ‌نورد با استفاده از ابزارهای علمی متنوعی طراحی شده‌است تا زیست‌پذیری گذشته و حال مریخ را ارزیابی کند. مریخ‌نورد کنجکاوی در اوت ۲۰۱۲ در گودال گیل فرود آمد.