معنی کلمه کنارنگ در لغت نامه دهخدا
از این هر دو هرگز نگشتی جدا
کنارنگ بودند و اوپادشا.فردوسی.کنارنگ با پهلوانان جزین
ردان و بزرگان باآفرین.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ص 776 ).کنارنگ با پهلوان هر که هست
همه داد جویند با زیردست.فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).سهپبد کنارنگ گردان گرد
ده و دوهزار از یلان برشمرد.اسدی.شکستم به تو هرکه بدخواه بود
به جنگ ار کنارنگ اگر شاه بود.اسدی.
کنارنگ. [ ک ُ رَ ] ( اِخ ) مکانی در جلگه نیشابور: آتش فرنبغ در ناحیه کنارنگ واقع بوده است و [ هرتسفلد ] کنارنگ را جلگه نیشابور می داند. ( مزدیسنا چ دانشگاه ص 222 ). رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 189 شود.