کنابد

معنی کلمه کنابد در لغت نامه دهخدا

کنابد. [ ک ُ ب ِ ] ( ع ص ) وجه کنابد؛ روی زشت. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
کنابد. [ ک ُ ب َ ] ( اِخ ) نام جایی و مقامی است و در آنجا کوهی است که گودرز سرلشکر کیخسرو آنجا فرودآمده بود و در آنجا بیژن ، دو سه برادر پیران را به چند مصاف کشت بعد از آن ده پهلوان دیگر از تورانیان بر دست ده ایرانی کشته شدند و هم در آن روز گودرز پیران را در بالای کوه به قتل آورد و این جنگ را جنگ دوازده رخ گویند لیکن به یازده رخ شهرت دارد و معرب آن جنابد باشد. ( برهان ). نام شهری است در خراسان و کوه منسوب بدان شهر را نیز گویند و آن در اصل لغت گون آباد بود و گون به ترکی آفتاب را گویند و در قدیم الایام در آن محل فیمابین سپاه ایران و توران رزمی عظیم اتفاق افتاده جماعتی از دو سوی کشته شدند و بر آن مقرر شد که گودرز و پیران و ده مرد دیگر که کفو باشند با یکدیگر رزم آزمایند تا کار نیکو شود و باقی سپاه از جنگ آسوده باشند و چنین کردند همه پهلوانان ایران بر اقران و اکفای خویش غالب و مظفر شدندو پیران سپه سالار افراسیاب نیز به دست گودرز کشته شدو این رزم را یازده رخ نام است و مقام ایرانیان کوه کنابد و محل تورانیان دشت ریبد بود. و کنابد را معرب کرده اند جنابد گویند و در آن ولایت دو قریه است یکی والوئی و دیگری را نموئی گویند و در قریه نموئی نارونی است از غرائب اشجار عالم که... و کنابد قریب به بلاد تون و طبس است و در کاف فارسی نوشتن اصح است زیرا که مخفف گون آباد است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). صحیح گنابد، گناباد است که ناحیتی است در جنوب خراسان مرکب از 18 دیه و مرکز آن جویمند است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
بیامد چو پیش کنابد رسید
بدان دامن کوه لشکر کشید.فردوسی.یکی سوی کوه کنابد برفت
یکی سوی ریبد خرامید تفت.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1223 ).
ز کوه اندر آورد لشکر گروه
به هامون سپاه از پس و پشت کوه
چو پیران سپاه از کنابد براند
بروز اندرون روشنائی نماند.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1155 ).
ز ریبد زمین تا کنابد سپاه
در و دشت از ایشان کبود و سیاه. فردوسی ( شاهنامه ایضاً ).سپاهش به کوه کنابدشود
به جنگ اندرون دست ما بد شود.فردوسی ( شاهنامه ایضاً ص 1170 ).و رجوع به گناباد شود.

معنی کلمه کنابد در فرهنگ فارسی

وجه کنابد ... روی زشت

معنی کلمه کنابد در ویکی واژه

هم‌ردیف زیبد ظاهراً کوهستانی مشهور که وقوع اولین جنگ گودرز و پیران ویسه با عنوان جنگ دوازده رخ در آن محل وقوع یافت. بیامد چو پیش کنابد رسید.....بر آن دامن کوه لشکر کشید

جملاتی از کاربرد کلمه کنابد

ز کوه کنابد همان دیده‌بان بدید آن شگفتی و آمد دوان
ز کوه کنابد برون شد سپاه بشد روشنایی ز خورشید و ماه
چو پیران سپاه از کنابد براند به روز اندرون روشنایی نماند
بشد ترجمان بیژن آمد دمان به کوه کنابد به زه بر کمان
وز آن لشکری کز پسش چون پلنگ بیاورد سوی کنابد به جنگ
یکی سوی کوه کنابد برفت یکی سوی زیبد خرامید تفت
به کوه کنابد کنی کارزار اگر سوی زیبد برآرای کار
کشیدم به کوه کنابد سپاه به ایرانیان بر ببستیم راه
سپاهش به کوه کنابد شود به جنگ اندرون دست ما بد شود
بیامد چو پیش کنابد رسید بر آن دامن کوه لشکر کشید