کمتری

معنی کلمه کمتری در فرهنگ فارسی

۱ - کمتر از همه اقل همه مقابل بیشترین : ( این شرها بر کمترین روی افتد و بیشتر خیر ها غالب بوند چنانکه بیشترین کسی تندرست بوند و اگر بیمار بود بیشترین آن بود که بکمترین وقت بیمار بود ) . ۲ - کوچکترین حقیر ترین همه . ۳ - ناقصترین .

جملاتی از کاربرد کلمه کمتری

کمترین بندگان ابن یمین کز اعتقاد هست و خواهد بود دایم معتکف در کوی تو
تو شاهی و من کمترینت رهی مطیع توام تا چه فرمان دهی؟
از لحاظ تاریخی علت استفاده از واژهٔ «کمترین» این بود که راه حلی در حساب وردشی برای پیدا کردنِ کوتاهترین مسیر از میانِ مسیرهای موجود یافته شود. این اصل به ایجاد مکانیک کوانتومی کمک کرد.
یا دهندم سه ماه غله بقرض هر مهی کمترینش یک خروار
جو حاکم بر سازمان و فرهنگ سازمان نیز با استرس رابطه دارد، اگر جو حاکم بر سازمانی مثبت باشد، افراد پرتلاش، کاری و مسؤولیت‌پذیر و خلاق فشار کمتری احساس می‌کنند.
ترا در سراپرده گر اختریست که این بنده را کمترین دختریست
گردون هزار فخر کن ، گر بروز جنگ با کمترینه بندهٔ تو سر بسر کند
قاسمی،قصه عشاق ندارد پایان کمترین شیوه او رمز و معما باشد
و گفت: بینائی مؤمن به نور دل بود از آنکه آخرت غیب است و نور دل غیب و غیب را به غیب توان دید. و گفت: کمترین عقوبت عارف آنست که حلاوت ذکر از وی بربایند.
بگفتند رأی تو را کمتریم ر رأی و ر فرمان تو نگذریم
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام وفقنی اللّه از شیخ المشایخ، ابوالقاسم کُرکانی رضی اللّه عنه در طوس پرسیدم که: «درویش را کمترین چه چیز باید تا اسم فقر را سزاوار گردد؟» گفت: «سه چیز باید که کم از آن نشاید: یکی باید که پاره‌ای راست برداند دوخت، و دیگر سخنی راست بداند شنید، و سدیگر پایی راست بر زمین داند زد.»
کارم از یک کاسه بغرا نمی گردد تمام باری از دفع ضرورت کمترینه دو تغار