کمانچه زدن. [ ک َ چ َ / چ ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نواختن کمانچه. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کمانچه ( آلت موسیقی ) شود. || به شورش درآوردن. ( آنندراج ). فتنه برانگیختن و هنگامه بر پا کردن. ( ناظم الاطباء ) : می خواستم کمانچه زدن اهل زهد را این کار را به کام دل من رباب کرد.مولوی جامی ( از بهار عجم ).
معنی کلمه کمانچه زدن در فرهنگ معین
( ~ . زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - نواختن کمانچه . ۲ - فتنه برانگیختن ، آشوب کردن .
معنی کلمه کمانچه زدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) نواختن کمانچه
معنی کلمه کمانچه زدن در ویکی واژه
نواختن کمانچه. فتنه برانگیختن، آشوب کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه کمانچه زدن
می خواستم کمانچه زدن ریش زهد را این کار را به کام دل من رباب کرد