کم و کاست

معنی کلمه کم و کاست در فرهنگ معین

( ~ُ سú ) نقصان ، زیان ، عیب .

معنی کلمه کم و کاست در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کمی نقصان ٠ یا ماه ( قمر ) بی کم و کاست ٠ ماه تمام بدر : شاها بطواف شاه شاهان نی شاه که ماه بی کم و کاست ۲ ٠ - قصور کوتاهی ٠

جملاتی از کاربرد کلمه کم و کاست

چرا او را نگردانی کم و کاست که او بدنامی پیغمبری خواست
دو بحر بزرگی که ازهم جداست بهم راه جویند بی کم و کاست
زگیتی نجستم به جز راستی نگشتم به گرد کم و کاستی
ز آن گفت و شنید بی کم و کاست هم گفتن و هم شنیدنش راست
داشتم خاطر جمعی ز جهان بی کم و کاست ساخت آن زلف کجم کار پریشانی است
من این نامه را نیک آراستم کم و کاستش را به پیراستم
هارتلی روایت خبری را نه برای ارائه بی کم و کاست خبر، بلکه ابزاری برای پیروزی در فضای دوقطبی«ما» و «آنها» می‌داند.
روان کن سوی حضرت بی کم و کاست علامتهای سلطانی که آنجاست
یکی آن کز رفیقان درگذاری اگر هر لحظه بینی صد کم و کاست
دولتش باد جهانگیر،چو خورشید مدام دشمنش سایه صفت، باد ز عالم کم و کاست
گر فتد از تو شاخی در کم و کاست بجهد شاخ دیگر از چپ و راست