کم دل
معنی کلمه کم دل در فرهنگ عمید
معنی کلمه کم دل در فرهنگ فارسی
معنی کلمه کم دل در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه کم دل
با چنین درد که از طاقت دل بیش آمد حاصل قصه همین است که گیرم کم دل
ای بی خبر از حقیقت خویش! از غصه بیش و کم دلت ریش
نزد محکم دل او باج فرستد الوند عرش با فرش رهش خورد نیارد سوگند
دلبر که بدو بود مرا مرهم دل بگرفت کم من و نگیرد کم دل
هر کم دل و دیده دید بازش بر لب سخنی ز بحر و کان نیست
رای من خود همه آنست که گیرم کم دل تا چه آرد به سرم عادت خودرائی من
هراس نیست مرا هیچگه ز حملهٔ گرگ هراس کم دلی برهٔ جبان دارم
حکم دل بینندگان را جان فزود هرچه دل گوید برآن نتوان فزود
و چون اشتر بیست و پنج شود اشتر بچه اندر شکم واجب شود و شکم دلیل است بر دعوت باطن و اشتر بچه دلیل است بر امام نارسیده تا چون تمام رسیده شود دعوت مرورا باشد.
به حکم دل ز لعل یار داد خویش بستانم مرا روزی که ملک وصل در زیر نگین آید