کلیل

معنی کلمه کلیل در لغت نامه دهخدا

کلیل. [ ک َ ] ( ع ص ) کند از زبان و شمشیر و بینایی و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کند و سست و مانده شده و خیره و گنگ. ( آنندراج ) ( غیاث ). کنداز شمشیر و جز آن. ( ناظم الاطباء ). مانده. کند ( زبان ، شمشیر ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
عزیز را چو ذلیل و جواد را چو بخیل
فصیح را چو کلیل و سفیه راچو فهیم.سوزنی.در ثنا و مدح تو ارباب نظم و نثر را
نی زبان گردد کلیل و نی شود خاطر بلید.سوزنی.گرچه گرمابه عریض است و طویل
زان تبش تنگ آیدت جان و کلیل.مولوی.- رجل کلیل الطرف ؛ کند بینایی. ( ناظم الاطباء ).
- رجل کلیل الظفر ؛ مرد سست و بددل ذلیل و خوار. ( منتهی الارب ). مرد فرومایه و خوار و ضعیف. ( ناظم الاطباء ).
- رجل کلیل اللسان ؛ مرد کندزبان. ( ناظم الاطباء ).
- سیف کلیل الحد ؛ شمشیر کند. ( ناظم الاطباء ).
کلیل. [ ک َ ] ( اِخ ) همان اقلید است. ( فارسنامه ناصری جزء دوم ص 170 ). به نقل سفرنامه ابن بطوطه و فارسنامه ناصری ، شهری بوده است در فارس : ثم سافرنا من اصفهان بقصد زیارة الشیخ مجدالدین بشیراز و بینهما مسیرة عشرة ایام فوصلنا الی بلدة کلیل [ بفتح الکاف ] و بینها و بین اصفهان مسیرة ثلاثه... ثم سرنا من کلیل و وصلنا الی قریة کبیرة تعرف بصوماء. ( ابن بطوطه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). چاولی خانسالار ... چون به اول فارس که بلوک آباده و اقلید است رسیدند، امیر بلدچی را که حاکم بر کلیل و سرمه که در آن زمان دو شهر بوده بخواستند... ( فارسنامه ناصری ).

معنی کلمه کلیل در فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کند، سست . ۲ - مانده شده .

معنی کلمه کلیل در فرهنگ عمید

۱. عاجز، درمانده.
۲. کُند، سست.

معنی کلمه کلیل در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کند سست . ۲ - مانده شده

معنی کلمه کلیل در دانشنامه آزاد فارسی

کَلیل
به معنای کُند. از قوس های مشهور ایرانی. قوسی کم خیز و سه قسمتی، با شکلی متفاوت از سایر قوس ها. قوس کَلیل به صورت چفد و طاق، در معماری ایران کاربرد داشته است. مشهورترین انواع قوس کَلیل، کَلیل پارتی (مربوط به دورۀ اشکانی)، و کَلیل آذری است. قوس کَلیل به سبب خیز کم، برای پوشش طبقات زیرین مناسب است؛ چرا که انحنای تاقِ مبتنی بر این قوس، آن قدر زیاد نیست که مزاحم تسطیح کف طبقۀ بالا شود.

معنی کلمه کلیل در ویکی واژه

کند، سست.
مانده شده.

جملاتی از کاربرد کلمه کلیل

دو پیکر چو تختی و اکلیل تاجی ز نثره نثاری وطرفه چو حملی
ورودی اصلی بنا در وسط ضلع شمالی حدود ۲۲۰سانتی‌متر عرض دارد و سقف آن با قوس کلیل پوشیده شده‌است. در دو سوی این ورودی ۴ نیم ستون به قطر حدود ۱۰۵ سانتی‌متر و ارتفاع بیش از ۱۰متر وجود دارد که تمام بدنه آن‌ها با کاشی‌های فیروزه‌ای، لاجوردی و نیز کاشی‌های سیاه، سفید و زرد پوشیده شده‌است.
کلیله به تازی شد از پهلوی بدین سان که اکنون همی‌بشنوی
برای دیدن تصویر به بخش عکس‌ها و بر روی عکس 360 درجه کلیلک شود.
سخن رانم از فرو فرهنگ او برافرازم اکلیل و اورنگ او
گرچه گرمابه عریضست و طویل زان تبش تنگ آیدت جان و کلیل
خود ز اکلیل و ثریا جوشن و مغفر نگر در نگر کینه اختر نگر
به دار الخیر حکمت نه رخ و در عین درویشی بنه اکلیل زر بر سر به تخت هر مسی جا کن
سایه‌ای کز طرف دامن فضلش دارند دوش خورشید ردا تارک گردون اکلیل
تعویذ زمان حرز امان جوشن ایمان اکلیل سخا تاج سخن افسر اورنگ
ابن بطوطه، مورخ مراکشی در سفرنامه خود که در سال ۷۲۵ هجری تألیف شده، می‌نویسد: «وقتی از اصفهان به سوی شیراز حرکت کردیم، نخست به شهر کلیل رسیدیم که شهرکی است دارای شهرها و باغ‌ها و میوه‌های فراوان.»
بخاک و باد درون او فتاده اکلیلش اگر بنزد تو قدر فلک بدین قذرست
شه بیمن رخ او آینه بر پیل زند شمس را کلک وزیرش زسراکلیل زند
اغراق در نثر هم به کار می‌رود. همانند جملات زیر در وصف دشت از کلیله و دمنه: