کلنگی

معنی کلمه کلنگی در لغت نامه دهخدا

کلنگی. [ ک ُ ل َ ] ( ص ) به معنی طامع و حریص باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) :
کلنگی می زندچون شیر جنگی
کلنگی نه که او باشد کلنگی.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 254 ).
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید یکی چه ؟ خوزی خوار.کمال اسماعیل.|| ( ص نسبی ) کسی که تیشه به طرف خود زند. ( برهان ) ( آنندراج ). || ( اِ )نوعی از خروس هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به کلنگ شود.
کلنگی. [ ک ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه کلنگی در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص نسب . ) هر آن چه که به درد خراب کردن بخورد، قدیمی (خاصه ساختمان ).

معنی کلمه کلنگی در فرهنگ فارسی

بمعنی طامع و حریص باشد یا کسی که تیشه به طرف خود زند.

جملاتی از کاربرد کلمه کلنگی

گرگی استخوانی بلعید که گلوگیرش شد. کلنگی سر در دهان او کرد و استخوان را بیرون آورد و سپس دستمزد خواست. گرگ پاسخش داد: شرم نداری که سرت را در دهان من کرده ای و به سلامت بیرون آورده ای و دستمزد نیز طلب کنی؟
این رابطهٔ الاکلنگی نشان می‌دهد که مهم نیست طول موج فوتون چقدر باشد، هر چه که باشد حاصل ضرب عدم قطعیت در اندازه‌گیری مکان و تکانه بزرگتر یا برابر با یک حد معین خواهد بود، که برابر کسری از ثابت پلانگ است.
بر لب آب دایما می دید که کلنگی بزرگ می گردید
سرانجام گشت از جهان ناپدید کلنگی به چنگ آمدش بردمید
این کلنگیست کرده شهبازی خورده زین صنعت تبه بازی
کلنگی می‌زند چون شیر جنگی کلنگی نه که آن باشد کلنگی
میخ می‌خواهمش به...ن تا بیخ چون کلنگی که می‌کشند به سیخ