کلفتی

معنی کلمه کلفتی در لغت نامه دهخدا

کلفتی. [ ک ُ ل ُ ] ( حامص ) ضخامت. سطبرا. سطبری. حجم. غلظ. قطر. ثخن. ستبری. غلظت. زفتی. چگونگی کلفت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || بزرگی. درشتی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کلفت شود.
کلفتی. [ ک ُ ف َ ] ( حامص ) شغل کُلفَت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کلفت شود.

معنی کلمه کلفتی در فرهنگ فارسی

شغل کلفت

جملاتی از کاربرد کلمه کلفتی

به دل ز خاک گرانسنگ نیست قارون را ز خاکدان جهان، گرد کلفتی که مراست
ازیشان به هر صحبتی کلفتی‌ست دو روبند و بیرو، عجب صحبتی‌ست
چون به حق پیوسته دارند الفتی صحبت خلقان نماید کلفتی
شکر و صد شکر که چون گرد یتیمی گهر کلفتی برد اگر ره به دلم عین صفاست
چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما بار دگر نداریم دل چیده‌اند بر ما
باوضع اهل عالم راضی نگشت همت هرکلفتی‌که بردم زبن بد خصال بردم
چه بارکلفتی‌ای زندگی‌که همچو حباب تمام آبله بر دوش‌کرده‌ای ما را
مرا دل کلفت آلود است، در کارش تأمّل کن مباد از پهلوی من تیغ نازت کلفتی یابد
با وجود آنکه جای کلفت و آزار هست نی به خاطر دارم آزاری، نه در دل کلفتی
بر دل من کلفتی از درد و داغ عشق نیست بستر و بالین ز آتش چون سمندر می‌کنم