کلبی

معنی کلمه کلبی در لغت نامه دهخدا

کلبی. [ ک َ بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به کلب و سگ. ( ناظم الاطباء ). || منسوب به قبیله کلب. ( ناظم الاطباء ). منسوب به قبیله قضاعة و هو کلب بن وبرة... ( منتهی الارب ). چند قبیله به این انتساب معروف می باشند مانند کلب الیمین و غیره. ( از انساب سمعانی ). و رجوع به کلب ( حی سوم از قضاعة ) شود.
کلبی. [ ک َ با ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کَلِب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). و رجوع به کلب شود.
کلبی. [ ک َ بی ی ] ( اِخ ) ابراهیم بن یحیی الکلبی الاشهبی الغزی ( 441 - 524 هَ. ق. ) شاعری است نیکوگفتار از مردم غزه فلسطین و در آنجا متولد شد و به سیر و سیاحت دور و درازی پرداخت و در خراسان درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 27 )
کلبی. [ ک َ بی ی ] ( اِخ ) جعفربن محمدبن علی بن ابی الحسن الکلبی. از امراء کلبیین ( حکام جزیره صقلیة ). او نخست از ندمای العزیز بالله الفاطمی ( صاحب مصر ) بود آنگاه در سال 473هَ. ق. به ولایت صقلیه ( سیسیل ) رسید. مردی کریم و دوستدار علماء بود. حکومتش طولی نکشید و در سال 375 هَ. ق. در صقلیه درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 187 ).
کلبی. [ ک َ بی ی ] ( اِخ ) حسن بن علی الکلبی. اولین امیر از امرای کلبیین در صقلیة ( سیسیل ). او نخست فرمانده سپاه منصورالفاطمی ( صاحب افریقیه )بود. آنگاه در سال 336 به ولایت جزیره صقلیه رسیدو شورش گروهی از مردم جزیره را بشدت منکوب و مردم را از خود بیمناک ساخت. در دوران او پادشاه روم تصمیم به استیلای خود در این جزیره گرفت و حسن آماده جنگ گردید و منصور او را به 7000 سوار و 3500 تن پیاده یاری داد و پس از جنگ لشکر روم منهزم گشت و ریو مسخر گردید و حسن در آنجا مسجدی ساخت و از آنجا بازگشت و تا وفات منصور به سال 341 هَ. ق. از این جزیره خارج نشد آنگاه معز بعد از منصور به قدرت رسید او کمی در صقلیه ماند و سپس امارت جزیره را به پسرش احمد داد و خود در مهدیه ( افریقیه ) اقامت گزید و تا زنده بود از خواص معز به شمار می آمد. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 232 ).
کلبی. [ ک َ بی ی ] ( اِخ ) دحیةبن خلیفةالکلبی خزرجی. حمداﷲ مستوفی آرد: جبرئیل ( ع ) بیشتر بصورت او پیش رسول آمدی و او تا زمان معاویه بزیست. عمرش زیاده از شصت سال بود و هم او بود که در سال ششم نامه رسول اکرم را به هرقل قیصر روم رسانید و هرقل در خفیه اسلام قبول کرد و از رومیان نهان داشت و نامه را نیکو جواب نبشت. و رجوع به تاریخ گزیده چ نوائی ص 149 و 225 شود.

معنی کلمه کلبی در فرهنگ فارسی

ابومنذرهشام بن محمد بن سائب بن بشر کلبی مفسر مشهور ( ف. ۲٠۶ ه. ق. ) وی مولف [ تفسیر ] مشهوریست که در دست نیست ولی بخشهایی از آن در تفسیرهای طبری و بغوی و زمخشری آمده است وی از مورخان و نسب - شناسان و عالم باحوال قبایل عرب و عادات آنان بود . از کلبی در حدود صد کتاب در آثار و اخبار عرب بجا مانده بود.
جعفر ابن محمد ابن علی ابن ابی الحسن الکلبی . از امرائ کلبیین

معنی کلمه کلبی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کلبی (ابهام زدایی). کلبی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • اسد کلبی، یکی از شهدای کربلا• بشر بن صفوان کلبی، از امرای مشهور عصر اموی • حسان بن مالک کلبی، از سرداران امویان در دوران معاویه، یزید، مروان و عبدالملک• سالم مولی بنی مدینه کلبی، یکی از شهدای کربلا• عبد الاعلی بن یزید کلبی، یکی از شهدای کربلا• عبدالاعلی بن زید بن شجاع کلبی، به نظر برخی از شهیدان کربلا• عبدالله بن عمیر کلبی، از اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهم السلام)• عمران کلبی، یکی از شهدای کربلا
...

جملاتی از کاربرد کلمه کلبی

این روستا از شمال شرقی مجاور به روستای ده گلشن (ده کلبی سابق) و از جنوب مجاور به روستای قلعه نو می‌باشد.
کلبی گفت: صدق اینجا بمعنی ایمان است، یعنی ینفع المؤمنین ایمانهم.
ابوثَور، ابراهیم بن خالد کلبی بغدادی (؟ -۸۵۴م) فقیه عراقی بود. پس از عمر بسیار در بغداد درگذشت. آثاری دربارهٔ اختلاف مالک و شافعی نگاشت و آن را بررسی نمود؛ گرایش‌های او در آثارش بیشتر به شافعی بود. ابن حبان از او سخن گفته‌است.
و قال الکلبی: بل یستضی‌ء المنافقون بنور المؤمنین و لا یعطون النور فاذا سبقهم المؤمنون و بقوا فی الظلمة قالوا للمؤمنین: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ، قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ.
اتاق نخل کلبی خان مربوط به دوره قاجار است و در دزفول، محله میاندره، کوچه مینا، جنب کوچه مرجان واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۷۸۷۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
و قال الکلبی کَالدِّهانِ، ای کالادیم الاحمر و جمعه ادهنة.