معنی کلمه کلباد در لغت نامه دهخدا
ابا بیژن و گیوو کلباد را
که برهم زنند آتش و باد را.فردوسی.چو اغریر و گرسیوز و بارمان
چو کلباد جنگی هژبر ژیان.فردوسی.برآشفت و پیران به کلباد گفت
که چونین شگفتی نشاید نهفت.فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).
کلباد. [ ک ُ ]( اِخ ) نام قریه ای است قریب به اشرف از بلاد طبرستان... ( از انجمن آرا ) از دهات اشرف در مازندران. ( ترجمه سفرنامه مازندران رابینو ص 167 ). نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر از شهرستان ساری است. این دهستان درآخرین حد خاوری بخش بهشهر و همچنین مازندران و طول طرفین راه آهن و شوسه واقع گردیده است. قسمت شمالی دهستان دشتی است که به خلیج گرگان منتهی می شود. قسمت جنوبی دهستان کوهستان جنگلی است و هوای آن معتدل و مرطوب و آب آنجا از چشمه سار و قنات و محصول عمده آن برنج ، غلات ، توتون سیگار، پنبه ، صیفی ، مرکبات و مختصری ابریشم است. این دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و در حدود 5700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن لمراسک ، تیرتاش و تیله نواند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).