معنی کلمه کلاوه در لغت نامه دهخدا
برای ساعد و دست مبارکش گردون
ز خط اسود و ابیض کلاوه ای بتند.( از فرهنگ جهانگیری ).- کلاوه ماه ؛ ظاهراً هاله و خرمن آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
با نور تو، ماه را کلاوه ش
چه سود که ریسمان ندارد.سنائی ( یادداشت ایضاً ).|| ( ص ) بمعنی سراسیمه و سرگشته هم آمده است ( برهان ). مضطرب ، سرگشته. سراسیمه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) غوک و وزق را نیز گویند. ( برهان ). غوک و قرباغه. ( ناظم الاطباء ). || در لهجه کردی ، ویرانه. خرابه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).