کلاوه

معنی کلمه کلاوه در لغت نامه دهخدا

کلاوه. [ ک َ وَ / وِ ] ( اِ ) کلافه و چرخه. ( ناظم الاطباء ). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. ( برهان ). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. ( آنندراج ). کلاف. کلاوه ریسمان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
برای ساعد و دست مبارکش گردون
ز خط اسود و ابیض کلاوه ای بتند.( از فرهنگ جهانگیری ).- کلاوه ماه ؛ ظاهراً هاله و خرمن آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
با نور تو، ماه را کلاوه ش
چه سود که ریسمان ندارد.سنائی ( یادداشت ایضاً ).|| ( ص ) بمعنی سراسیمه و سرگشته هم آمده است ( برهان ). مضطرب ، سرگشته. سراسیمه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) غوک و وزق را نیز گویند. ( برهان ). غوک و قرباغه. ( ناظم الاطباء ). || در لهجه کردی ، ویرانه. خرابه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه کلاوه در فرهنگ معین

(کَ وَ یا وِ ) (اِ. ) = کلایه . کلافه : ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند.

معنی کلمه کلاوه در فرهنگ عمید

۱. سرگشته، گیج، سراسیمه.
۲. (اسم ) =کلاف

معنی کلمه کلاوه در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک واقع در ۱۱ کیلومتری شمال خاوری آستانه کوهستانی و سردسیر دارای ۱٠۷۳ تن سکنه .
( اسم ) غوک وزغ .

معنی کلمه کلاوه در ویکی واژه

کلایه. کلافه: ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند.

جملاتی از کاربرد کلمه کلاوه

تند خورشید، از خط شعاعی برای بند شمشیرت کلاوه
پیره‌زن می‌برد کلاوه و هست قدرِ یوسف برون ز حدِّ یمن
زال فلک طلسم امل خیز هستی‌ام بسته ‌است چون ‌کلاوه به چندین هزار پیچ
نگسستنی‌ست رشتهٔ آمال زیر چرخ چندین‌کلاوه مغزل این زال می‌کشد
برای ساعد دست مبارکش گردون زخطّ ابیض واسود کلاوه یی بتنید
ز آرزوی این پسر سر گشته‌ام ده کلاوه ریسمانش رشته‌ام