کل

کل

معنی کلمه کل در لغت نامه دهخدا

کل. [ ک َ ] ( ص ) کچل. یعنی شخصی که سر او زخم یا جای زخم داشته باشد و موی نداشته باشد و به عربی اقرع خوانند. ( برهان ). کچل را گویند یعنی کسی که سر او مو نداشته باشد. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). کسی که سر او از کچلی بی موی بود. ( ناظم الاطباء ). مسعوف. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). مخفف کچل. ( حاشیه برهان چ معین ) :
بدخواه او نژند و سرافکنده و خجل
چون کل که از سرش برباید عمامه باد.فرخی.باشی کل ای برادر و معذوری
گر سر برهنه کرد نمی آری.ناصرخسرو.ورنه جوان شو که هیچ کل نرهد
جز که به جعد سیه ز ننگ کلی.ناصرخسرو.دیوانه ای را به کلی دادند. ( النقض ص 264 ).
از پی عیب کل کله جوید.سنائی.سر کل را پناه دان ز کلاه.سنائی.از کله حسود تو سودای مهتری
بیرون شود چو نخوت گیسو ز فرق کل.سوزنی.حکیم نوزده را علتی پدید آمد
که راحت از کل سرکفته کلان بیند.سوزنی ( دیوان چ 1 ص 23 ح ).از چه ای کل باکلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی.مولوی.مال و زر سررا بود همچون کلاه
کل بود آن کز کله سازد پناه.مولوی.- امثال :
کل هم خدائی دارد.
کل از مو بدش می آید.
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی .
|| نرینه جمیع حیوانات را گویند عموماً و گاومیش نر را خصوصاً.( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی نر جمیع بهائم عموماًو گاومیش نر خصوصاً. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نر از گاو و گوسفند و مانند آن. نرینه از ستور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و اما گوشت بزماده و آن کل ، آن خون که از ایشان خیزد غلیظ شود. ( الابنیه ، یادداشت ایضاً ).
- کل خوردن ؛ آبستن شدن گاو و گوسفند و مانند آن. جفت شدن نر باماده.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| ( اِ ) شاخ. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( ص ) منحنی. کج. خمیده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). حق آن است که کل و کله بمعنی کج و کوتاه آمده و آنرا بضم کاف نیز استعمال کرده اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به کُل شود. || کوتاه. قصیر. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) چال. گودال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || دندان گراز، که آن را چون سلاح بکار برد. یشک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || جوانه در حبوبات و برنج.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || جوانه در حبوبات و برنج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص ) بزرگ : کل چشم ، فراخ چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( پسوند ) مزید مؤخر امکنه. چنانکه در: بنجا کل ، جلیل کل ، چاکل ، دوکل. ( یادداشت ، به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه کل در فرهنگ معین

(کُ ) (ص . ) منحنی ، کج ، کجی ، انحناء.
( ~ . ) (اِ. ) ده ، روستا.
( ~ . ) (ص . ) کوتاه ، ناقص ، کند. مق - . تیز.
(کَ ) [ طبر. ] (اِ. ) نرینة جمیع حیوانات از قبیل گاو و گوسفند.
(کَ ) (ص . ) بی مو، مخفف کچل .
(کُ لّ ) [ ع . ] (اِ. ) همه ، همگی .
(کَ لّ ) [ ع . ] (اِ. ) گرانبار شدن ، سنگینی .

معنی کلمه کل در فرهنگ عمید

۱. بز نر.
۲. حیوان نر، از قبیل گاو، گوسفند، بز، و آهو.
۳. گوسفند بی شاخ.
همه، تمام.
روستا، دِه.
۱. کوتاه و بی تناسب: مرد کُل.
۲. کُند، کُله: تیغ کُل.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] کجی، خمیدگی.
= کچل

معنی کلمه کل در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کوتاه . ۲ - ناقص . ۳ - کند مقابل . تیز : ( این چاقو کل است ) .

معنی کلمه کل در فرهنگستان زبان و ادب

{calvus} [علوم جَوّ] کومه ای بارایی که در آن چند برجستگی در جهت فوقانی وجود دارد و به تدریج شکل کومه ای خود را از دست می دهد

معنی کلمه کل در دانشنامه عمومی

کل (سوسن). کل یک روستا در ایران است که در بخش سوسن شهرستان ایذه در استان خوزستان واقع شده است. کل ۲۴۹ نفر جمعیت دارد.
این روستا در دهستان سوسن غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۴۹ نفر ( ۴۲ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه کل در دانشنامه آزاد فارسی

کُلّ
در دو معنا به کار می رود: ۱. در برابر جزء، و آن پدیده ای است که از به هم پیوستن اجزا پدید می آید مثل یک میز، یا یک خانه که از اجزاء مختلف تشکیل شده است؛ ۲. دربرابر بعض، و آن سور قضایای موجبۀ کلیه است که در زبان فارسی «هر» به جای آن می نشیند، مثل «هر انسانی حیوان است (= کلُّ انسان حیوانٌ)» باید توجه داشت کل با کلّی فرق اساسی دارد. کل، یک مجموعه است امّا کلّی یک مفهوم است. (← کلی). کل مجموعی دربرابر کل منطقی قرار دارد. در کل منطقی که با سور «هر و هیچ» بیان می شود، مراد فردفرد افراد موضوع است، چنان که «هر انسانی حیوان است»، یعنی فردفرد افراد انسانی حیوان هستند؛ چنان که وقتی می گوییم «کلّ دانش آموزان یک دبیرستان ۳۰۰تن هستند»، تمام دانش آموزان مورد نظرند.

معنی کلمه کل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کل به لفظ دلالت کننده بر شمول حکم نسبت به همه افراد مدخول آن اطلاق می شود.
لفظ «کل»، از ادوات عموم است؛ یعنی از الفاظی است که بر شمول و فراگیری حکم نسبت به تمام افراد مدخول خود دلالت می کند؛ برای مثال، در جمله: «اکرم کل عالم»، لفظ کل دلالت می کند بر این که حکم اکرام بر روی همه افراد عالم رفته است.
از نظر اصولیون
بیشتر اصولی ها همانند مرحوم « آخوند » لفظ کل را از الفاظ مختص « عموم » می دانند، ولی بعضی دیگر آن را از الفاظ مشترک بین «عموم» و «خصوص» می دانند.بیشتر اصولیون معتقدند دلالت کل بر عموم، به وضع واضع است، ولی برخی مانند مرحوم «آخوند» بر این باورند که این دلالت، به مقدمات حکمت است.

معنی کلمه کل در ویکی واژه

کچل، بی‌مو.
(مجاز): بی‌برگ‌وبار.
(جانوری): بزکوهی.
(گفتگو): مخفف کربلایی.
(عربی): ده، روستا.
(گفتگو): سربار، انگل.
(عربی): گرانبار شدن، سنگینی.
(گفتگو): درآوردن صدایی خاص از دهان در مراسم عزاداری یا عروسی به‌صورت متناوب معمولا از سوی زنان.
(گفتگو): ویژگی آنکه یا آنچه بی‌تناسب و کوتاه باشد.
(صفت): تمام، همه.
(اداری): دربردارنده همه اجزای یک مجموعه.
(منطق): آنچه دربرگیرنده اجزای خود است مقابل جزء.
تمام، همه، همگی.
منحنی، کجی، انحنا.
کوتاه، ناقص، کُند مقابل تیز.
کَل، در گویش طبری نرینه جمیع حیوانات از قبیل گاو و گوسفند.
کَلَ :در گویش گنابادی یعنی باغچه.
کِلِّ :در گویش گنابادی یعنی سر ، ابتدا ، آغاز ، اول.

جملاتی از کاربرد کلمه کل

اقبال را خریدم و بی زر فروختم سودای این کلاه مرا درد سر نداد
در اصول فقه، اصل احتیاط آنست که بر ما لازم است عمل به احتیاط کنیم و طوری عمل کنیم که اگر واقعاً تکلیفی وجود داشته باشد، آن را انجام داده باشیم..
شوری اندر جهان پدید آمد قفلشان بسته بی‌کلید آمد
بسرّ سینهٔ آزاد مردان که کلّی گردنم آزاد گردان
به‌صورت کلی آتشگاه‌ها محل عبادت روحانیان دین ایرانی زرتشتی بحساب می‌آیند که در آن یکی محراب آتش وجود دارد که در اطراف آن ساختمانی بزرگتر وجود ندارد.
چو جانت بی یقین جانان شود کل ز دید خویشتن پنهان شود کل
از غم پنهان نگفتن مشکل است باده در مینا نهفتن مشکل است
از صولت نیروی مدیحت، نی کلکم ناخن کند از پنجه برون شیر اجم را
مجال من نبود مدح چون تویی که بود زبان ناطقه اینجا کلیم را الکن
او پزشک مایو کلینیک و دانشگاه مینه‌سوتا در راچستر بود و از پایه‌گذاران جراحی مغز و اعصاب در مایو کلینیک در سال ۱۹۱۹ و تا سال ۱۹۴۶ میلادی، رئیس آن بخش بود. وی یکی از پیشگامان جراحی مغز و اعصاب محسوب می‌شود و نامش با یک بیماری، یک نشانهٔ پزشکی، یک مانور تشخیصی و یک ابزار جراحی گره خورده‌است.
شبی در کلبه احزان گر آید نثار از دیدگان بر وی گهر کن
بنده سنایی ترا بندگی از جان کند گوی کلاه ترا بند قبای ترا
نخستین دوره حضور نماینده حوزه انتخابیه اردستان در سال ۱۳۳۹ با شروع مجلس بیستم شکل گرفت و نمایندگان این حوزه تا قبل از انقلاب به ترتیب افراد زیر بودند
شنید گوش دلم چون کلام دلکش تو نشد ز شوق تو دیگر بزهد و تقوی یار