معنی کلمه کفل در لغت نامه دهخدا
مرکب دین که زاده عرب است
داغ یونانش بر کفل منهیدخاقانی.گوی برده ز هم تکان طللش
برده گوی از همه تنش کفلش.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 72 ).قزوینی پای راست بر رکاب نهاد و سوار شد رویش از کفل اسب بود. ( منتخب لطائف عبیدزاکانی چ برلین ص 134 ).
- کفل گردکردن ؛ کنایه از فربه شدن است. ( آنندراج ) :
چو کوه از ریاحین کفل گرد کرد
برآمیخت شنگرف با لاجورد.نظامی.کفل گرد کردند گوران دشت
مگر شیر از این گورگه درگذشت.نظامی ( شرفنامه چ وحید ص 332 ).|| میانه دو ران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). میان سرین. ( بحر الجواهر ). میان سرین مردم. ( مهذب الاسماء ) میان دو ران چهارپایان. ( از اقرب الموارد ). ج ، اکفال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
کفل. [ ک َ] ( ع مص ) پذیرفتار دادن.( منتهی الارب ). ضامن شدن. ( از اقرب الموارد ). پایندانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). پذیرفتار دادن و ضامن دادن. ( ناظم الاطباء ): یقال ، کفلت عنه بالمال لغریمه ؛ یعنی پذیرفتار مال وی شدم در پیش غریم وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کفول. کفالت. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پیوسته روزه داشتن. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .
کفل. [ ک ِ ] ( ع اِ ) بهره. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن ) ( غیاث ). نصیب. ( دهار ) ( شرح قاموس ). حصه چیزی. ( غیاث ). حظ و نصیب. ( از اقرب الموارد ) : من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها. ( قرآن 85/4 ). و هر که شفاعت کند شفاعتی بد وی راست از وبال آن بهره ای. ( کشف الاسرار ج 2 ص 600 ). || هم چند هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هم چندان از اجر و ثواب. هم چندان از گناه. ( از ناظم الاطباء ). هم چند و ضعف و مثل از اجر و گناه. ( از اقرب الموارد ). دوچندان. ( شرح قاموس ) :
عاقلی گفتش مزن طبلک که او
پخته طبل است با آنش است خو
پیش او چه بود تبوراک توطفل