کفایتی

معنی کلمه کفایتی در لغت نامه دهخدا

کفایتی. [ ک ِ ی َ ] ( حامص ) بسیاری و فراوانی و زیادتی و وفور. || ( ص نسبی ) خانه دار. || ارزان خریده شده به کمتر قیمتی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کفایتی در فرهنگ فارسی

بسیاری و فراوانی و زیادتی و وفور یا ارزان خریده شده بکمتر قیمتی

جملاتی از کاربرد کلمه کفایتی

اوستادان شهر خوار و نفور همه در بی‌کفایتی مشهور
آنرا که نیست طاقت و صبر از فراق تو در عاشقی بدان که ندارد کفایتی
یکی از انواع اختلالات شخصیتی است که به طور کلی، افراد مبتلا به آن دارای رفتارهای پایدار و خارج از هنجارهای فرهنگی هستند که معمولاً به دردهای عاطفی برای فرد یا اطرافیانش منجر می شود. این اختلال در بین سایر اختلالات شخصیتی با احساس عصبی بودن و ترس قابل تمایز است. افراد مبتلا به آن همواره احساس بی کفایتی دارند و از قضاوت منفی دیگران نسبت به خود احساس ترس و اضطراب شدیدی دارند. اگرچه آنها دوست دارند با دیگران تعامل داشته باشند، اما از تعامل اجتماعی با دیگران خودداری می کنند، چون از طرد شدن ازسوی دیگران بسیار می ترسند.
معزالدین ابوالفتوح ملکشاه بن محمود (۵۴۷ به مدت چهارماه) جانشین سلطان مسعود مقتدر شد. اما با توجه به اینکه فردی شراب خوار و خوش گذران وبی کفایتی بود امرای سلجوقی وی را پس چهارماه از سلطنت خلع کردند.
در تاریخ ۸ دی، دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران پس از کشته شدن ده نفر در یک حادثه اتوبوس در دانشگاه در ۴ دی، در دانشگاه به عزاداری و اعتراض پرداختند. دانشجویان خواستار استعفای رئیس دانشگاه آزاد اسلامی علی اکبر ولایتی شدند. معترضین که صدها نفر بودند نیز علیه مقامات بی کفایتی که احساس می‌کردند مسئول این حادثه هستند، شعار می‌دادند.
ترا چو صحبت امن و کفایتی باشد به عیش کوش و به عشرت دگر چه می‌طلبی
گناههای مرا و دروغهای مرا کفایتی تو بدان و بدین ستغفاری
الحق به از این بها به نتوان جست در هر کاری کفایتی باید
آنکو نکرد در طلبت نقد عمر صرف بی حاصل ابلهی است و ندارد کفایتی
گروهی از زندانیان سیاسی در مورد اعدام زندانیان طی بیانیه‌ای اعلام کردند نقش اصلی در «مجرم‌سازی و هم در مجرم‌کشی» با حکومت است و «این حکومت است که باید جوابگوی انواع بی‌تدبیری، بی کفایتی، ناکارآمدی، فساد، بیکاری، تورم، آسیب‌های اجتماعی و ستمی باشد که به مردم مظلوم کشور تحمیل کرده‌است.
چون وجه کفایتی ندارند یارای شکایتی ندارند
ای عشق مرا به صد هزاران زاری کشتی و جز این کفایتی نیست ترا
غم نیست گر ز بخت نیابد کفایتی سرمایهٔ قبول تو ما را کفایت است
خضر ای خط چو گرد لبت را گرفت گفت این چشمه جز به خضر ندارد کفایتی