کفاف

معنی کلمه کفاف در لغت نامه دهخدا

کفاف. [ ک َ ] ( ع اِ ) اندازه و مانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مثل و مقدار. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). اندازه. ( غیاث اللغات ). || روزگذار از روزی و قوت که مستغنی گرداند و از خواست بازدارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنقدر معاش که کفایت کند و مستغنی سازد از طلب و آن روزی و معاش و خرج روزمره باشد. ( غیاث اللغات ). آن اندازه از روزی که کفایت کند و بی نیاز سازد. ( از اقرب الموارد ). آنقدر که بسنده بود مردم را. ( مهذب الاسماء ).مقدار کافی. ( ناظم الاطباء ). آنچه برای زیستن بسنده باشد از مسکن و مطعم و ملبس. ( یادداشت مؤلف ) : هرکه از دنیا بکفاف قانع نباشد و در طلب فضول ایستد چون مگس است... ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 105 ).
آب زدند آسیای کام ز کینه
کینه چه دارند کاسیا به کفاف است.خاقانی.خاقانیا جوانی و امن و کفاف هست
بالای این سه چیز در افزای کس نیافت.خاقانی.بدان سرمایه راست شود و کفافی حاصل آید. ( سندبادنامه ص 299 ).
تندرستی و ایمنی و کفاف
این سه مایه است و دیگران همه لاف.نظامی.یکی را کرم بود و قوت نبود
کفافش بقدر مروت نبود.سعدی.تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است. ( گلستان سعدی ). پنجم کمینه پینه دوزی که به سعی بازو کفافی حاصل کند. ( گلستان سعدی ).
و گر کفاف معاشت نمی شود حاصل
روی و شام شبی از جهود وام کنی.ابن یمین.- کفاف دادن ؛ بسنده بودن. ( یادداشت مؤلف ) :
خم سپهر تهی شد ز می پرستی ما
کفاف کی دهد این باده ها بمستی ما.( از امثال و حکم ج 3 ص 1220 ).- مقدار کفاف ؛ مقدار کافی که نه زیاد باشد و نه کم. ( ناظم الاطباء ).
- وجه کفاف ؛ وجه بقدر احتیاج و بقدر کفایت.
( ناظم الاطباء ).
کفاف. [ ک ِ ] ( ع اِ ) کفاف الشی ٔ؛ فراز گرفتن هر چیزی و پیرامون و کناره آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فراز چیزی و پیرامون و کرانه آن چیز. ( ناظم الاطباء ). کفاف چیز. گرداگرد او. ( شرح قاموس ) کفاف الشی ٔ، حتار آن. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). || کفاف السیف ؛دم شمشیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دم شمشیر و تیزی آن. ( ناظم الاطباء ). کفاف شمشیر؛ دم تیز آن. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بر چیزی دوزند. ( ناظم الاطباء ). جای حاشیه دوزی لباس. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه کفاف در فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (اِ. ) آن اندازه روزی و قوت که انسان را بس باشد.

معنی کلمه کفاف در فرهنگ عمید

۱. آن مقدار روزی و خوراک که برای انسان کافی باشد.
۲. آنچه به قدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد.

معنی کلمه کفاف در فرهنگ فارسی

آن مقدارروزی وخوراک که انسان رابس باشد، آنچه بقدرحاجت باشدوکم یازیادنباشد
( اسم ) آن اندازه روزی قوت که انسان را بس باشد : ( و هر که از دنیا بکفاف قانع نباشد و در طلب فضول ایستد چون مگس است ... ) . توضیح : در تداول بکسر اول تلفظ کنند .
معدول از کفاف بمعنی مثل . دعنی کفاف یعنی باز بمان و باز می مانم از تو . و دور شو و دور می شوم از تو

معنی کلمه کفاف در ویکی واژه

آن اندازه روزی و قوت که انسان را بس باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه کفاف

وی بیشتر از ۵۰ سال در سفر و حضر اوقات خود را در جمع کردن منابع آن صرف نمود. وی قصد داشته آن را در ۱۰۰ جلد ۵۰۰ تا ۸۰۰ صفحه‌ای جمع‌آوری کند ولی عمرش به نگارش و نشر بیشتر از ۳۳ جلد که یک دوره کامل رجال شیعه‌است، کفاف نداد.
گر سلطنت دنیی و دین جمع نکردیم پیشانی شاه و دل درویش کفاف است
و از این جهت است که اخبار در مدح قناعت بی شمار است از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمود: «خوشا به حال کسی که هدایت به دین اسلام یابد، و به قدر کفاف به او برسد و قناعت کند» و فرمود که «ای مردمان چندان سعی در طلب دنیا نکنید، که به هیچ کس نمی رسد مگر آنچه از برای او مقدر شده است و هیچ بنده ای از دنیا نمی رود مگر اینکه روزیی که از برای او مقدر است به وی برسد» و در حدیث قدسی وارد است که «ای فرزند آدم اگر همه دنیا از تو باشد زیاده از قوت تو عاید تو نخواهد شد پس هرگاه من به قدر قوت تو به تو برسانم و حساب او را از دیگری جویم به تو احسان کرده خواهم بود» مروی است که «موسی علیه السلام از حق تعالی سوال کرد که کدام یک از بندگان غنی ترند؟ فرمود: هر کدام قانع ترند» حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که ای فرزند آدم اگر از دنیا آن قدر می خواهی که کفایت تو را کند، اندک چیزی از آن تو را سیر می کند و اگر زیادتر از کفایت می طلبی، تمام آنچه در دنیا هست تو را سیر نخواهد کرد، و کفایت تو را نخواهد نمود».
کفاف معیشت زیادت مجوی به حرص از پی کسب پیشی مجوی
انقدر از متاع دنیاوی که کفاف تو باشد ار طلبی
هریکی آخر از ایشان بی‌کفافی نیستند این منم کز مفلسی چون روز روشن ظاهرم
الکفاف (به عربی: الکفاف) یک منطقهٔ مسکونی در امارات متحده عربی است که در دبی، امارات واقع شده‌است.
خاقانیا جوانی و امن و کفاف هست بالای این سه چیز در افزای کس نیافت
من له ام کامی و هی بنت نبی هذه الفخر کفافی بصلاح رشاد
بینوایی خالیش از کف کفاف خاک فرشش بود و گردونش لحاف
مینا به کار ناید کشتی کنید پر کشتی کفاف ندهد دریا بیاورید
دخل عالم نیست خرج یک پریشان را کفاف دفتر ریگ روان و موج دریا خوانده ایم