کشیدنی. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( ص لیاقت ) آنچه قابل کشیدن است. - داروی کشیدنی ؛ داروئی که با میل به چشم می کشند : چون تفرق الاتصال تولد کرده باشد از استقرار فائده نباشد و قوت داروهای کشیدنی دشخوار بدو رسد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به کشیدن شود.
معنی کلمه کشیدنی در فرهنگ فارسی
( صفت ) هر چیز که قابل کشیدن باشد : ( عقل و فرمان کشیدنی باشد عشق و ایمان چشیدنی باشد ) . ( حدیقه ) آنچه قابل کشیدنست . داروی کشیدنی داروئی که با میل بچشم می کشند.
جملاتی از کاربرد کلمه کشیدنی
از چشم او چو سرمه سعیدا دل مرا تا هست در نظر چه بلاها کشیدنی است
روزی کشتگان او ضربت تیغ خوردنی قسمت عاشقان او حسرت دل کشیدنی
آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است مرغی که نام بر نبود پر بریدنی است
چون کوه تا خزانه لعل و گهر شوی در زیر تیغ، پای به دامن کشیدنی است
تا در لحد شود گل بی خار بسترت دامن ز خارزار علایق کشیدنی است
از ضعف قوتی طلب از عجز همتی جویا کمان ناز نکویان کشیدنی است
تا چند پیش ناز تو باید نیاز کرد بر ناز خود بناز که نازت کشیدنی است
ز بار شکر و ثنا می کشم هزاران کوه کجاست کس که کشیدنیم ذره بار کرم
خصم آن حریف نیست که دل کین کشد ازو زین تیر نیم کش پر و پیکان کشیدنیست
وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ و من هر گاه که خواندم ایشان را لِتَغْفِرَ لَهُمْ تا بیامرزی ایشان را جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ انگشتهای خویش در گوش کردند وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ و جامها در سر کشیدند وَ أَصَرُّوا بستیهدند وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (۶) و گردن کشیدند گردن کشیدنی.