کشفت

معنی کلمه کشفت در لغت نامه دهخدا

کشفت. [ ک َ ش َ / ک ُ ش ُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) پراکندگی. پریشانی. || پژمردگی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کشفتن شود.
کشفت. [ ک َ ش َ / ک ُ ش ُ ] ( اِ ) عبادتخانه یهود و کنیسه. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). ظاهراً دگرگون شده کنشت است. رجوع به کنشت شود.
کشفة. [ ک َ ش َ ف َ ] ( ع اِ ) بالارستن جای موی پیشانی. ( منتهی الارب ).
کشفة. [ ک ُ ش ُ ف َ ] ( ع اِ ) موی پیشانی بالا رسته و برگشته. ( منتهی الارب ). کَشَفَة.

معنی کلمه کشفت در فرهنگ معین

(کَ شَ ) ۱ - (ص . ) پراکنده ، پریشان . ۲ - (فع . ) سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن ».

معنی کلمه کشفت در ویکی واژه

پراکنده، پریشان.
سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن».

جملاتی از کاربرد کلمه کشفت

قرارم چون شکسته کاروانیست روانم چون کشفته دودمانیست
بکشفت سپهر باز بنیادم بشکست زمانه باز پیمانم
شمس غدت من سحاب القدس فی کلکل لو انها کشفت یوماً لذی بخل
سرای جان تو آباد چون ز باد زمین کشفته خانه خصمت چو خانه زنبور
اگر کشفت نمی‌گردد میسر بنه رخ را بر آن خاک مطهر
موسیا کشفت لمع بر که فراشت آن مخیل تاب تحقیقت نداشت
یک جهان را به بازوی معروف بر کشفتی به حمله منکر
کنون پیش از این کاین کشفته سپاه شکست آرد و کار گردد تباه
هکذا النار قسمت قسمین کشفت کلنا برای العین
بگاه فکر بیان تو گر بر آشوبد سرای پردة سرّ ازل کشفته شود