معنی کلمه کسور در لغت نامه دهخدا
کسور. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کسر[ ک َ / ک ِ ]. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کسر شود. || پاره ای اعداد مانند نصف و ثلث و ربع و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). کسرها و عددهای کسری. ( ناظم الاطباء ). || کمی ها و نقصانها : وجه سیصدهزار دینار کپکی که باز آورده بودند به مدت دوماه بموجب خطوط قضات و امنای مملکت و نویسندگان بی قصور و کسور به صاحبان مال رسانیدند. ( ظفرنامه یزدی ، از فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ کَسرَة. ( ناظم الاطباء ) . || ج ِ کسری [ ک ِ را ]. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به کسری شود. || شکستگی ها.
- ارض ذات کسور؛ زمین دارای بلندی و پستی و سرازیری و سرابالایی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- کسورالاودیة ؛ خمهای رودبار و شعبه های آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). این کلمه واحد ندارد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
کسور. [ ک ُ ] ( ع مص ) کسر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به کسر در معنی مصدری شود.
کسور. [ ک ُ ] ( از ع ، اِ ) صرفه و سود. || نگاهداری چیزی و محافظت آن. ( ناظم الاطباء ).