کسلان

معنی کلمه کسلان در لغت نامه دهخدا

کسلان. [ ک َ ] ( ع ص ) سست و کاهل. ج ، کسالی [ ک َ لا / ک ُ لا ]. کِسالی ؛ کسلی [ ک َ لا ]. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و کسالی [ ک ِ لا ]. ( ناظم الاطباء ).
کسلان. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تیر چائی بخش ترکمان شهرستان میانه. کوهستانی است و 482 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه کسلان در فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) سست ، کاهل .

معنی کلمه کسلان در فرهنگ عمید

کسل، سست، ناتوان.

معنی کلمه کسلان در فرهنگ فارسی

کسل، سست
( صفت ) سست کاهل .

معنی کلمه کسلان در ویکی واژه

سست، کاهل.

جملاتی از کاربرد کلمه کسلان

میخِ مجلس بودن از کسلانی است در گرانان در فرو بند استوار
شرکت اکسلان در سال ۲۰۰۰ از ادغام شرکت پیکو انرژی و یونی‌کام گروپ تأسیس شد و در سال ۲۰۰۵ از سوی کمیسیون فدرال رگولاتوری انرژی به‌عنوان بزرگترین شرکت برق ایالات متحده شناخته شد. این شرکت هم‌اکنون بزرگترین توزیع‌کننده برق در ایالات متحده آمریکا می‌باشد.
رسن در گلو بر بط از چوب خوردن چو طفل رسن تاب کسلان نماید
برای خلق باشد طاعت عابد نه بهر حق چو بینی در برون چالاک واندر خانه کسلانش
نمازی نیست گرچه هفت دریا اندرون دارد کسی کاندر پرستش هست هفت اندام کسلانش
چه پای‌بست حضر مانده‌ام به دست تهی تفو به همت ‌کوتاه و طبع ‌کسلانم
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی گفتم که بلی دارم بی سستی و کسلانی
هر که اندر طاعتش کسلان بود حاصلش گمراهی و خذلان بود
بگفت آری برخیز روز تهنیت است به شوق شعر برانگیز طبع کسلان را
جوانی و جمالت رفت و تو اینک بخواهی شد چه داری گوش طاعت کن چه باشی کاهل و کسلان