کسالت
معنی کلمه کسالت در فرهنگ معین
معنی کلمه کسالت در فرهنگ عمید
۲. رنجوری، بیماری.
۳. خستگی.
معنی کلمه کسالت در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بیمار بودن رنجوری داشتن . ۲ - درمانده بودن خستگی داشتن . ۳ - ( اسم ) بیماری رنجوری . ۴ - در ماندگی خستگی ( جسمی و روحی ) .
کاهل شدن یا آزردگی
جملاتی از کاربرد کلمه کسالت
اما صبر بر طاعت و عبادت از آن راه دشوار است که طبع آدمی طالب قهر و غلبه و برتری است و بندگی و ذلت بر او مشکل است و با وجود این، بعضی را از جهت کسالت راغب نیست و بعضی دیگر را از راه بخل بر او گران است و بعضی به هر دو جهت.
نشاید خواند این را زندگانی کسالت باشد این نه شادمانی
حوالت رفت شغلی ناگهانی کسالتبخش و سخت و رایگانی
بدانچه تا نکنی حمل بر کسالت من ضرورت است مرا بر تو عرض صورت حال
اگر نسیم نماید، کسالتی به رسالت سلام من که رساند، پیام من که گزارد؟
پس هر که دوست خدا باشد باید ترک معاصی نموده ملازم طاعت و عبادت گردد و کسالت و بطالت را بگذار و هیچ عبادتی بر او گران نیاید.
علایم بالینی کلاسیک آپاندیست بیاشتهایی و کسالت عمومی است.
ساخت ز خاشاک ذلت او را بالین دوخت ز خاکستر کسالت بستر
چونکه در تیه کسالت مانده ای آیه ی زهد و توکل خوانده ای
دگر شب چو خفتی بمهد جوان نبودش بتن از کسالت توان
او در دو سه سال آخر عمر به علت کسالت از منزل خارج نمیشد و سرانجام در خرداد سال ۱۳۷۱ در سن ۸۷ سالگی درگذشت. پیکر او در صحن گورستان ابنبابویه شهر ری به خاک سپرده شد.
حیف از فرط کسالت طبعم از گفتن بریست این قدر گویم که قربان کمال السلطنه