کس کش

معنی کلمه کس کش در فرهنگ فارسی

( صفت ) دلال محبت واسط. محبت جاکش دیوث قلتبان قواد .

جملاتی از کاربرد کلمه کس کش

سرش سبزست و لب خندان و رخ سرخ چو گل هر کس کش از روی تو رنگیست
چنان کس کش اندر طبایع اثر ز گرمی و تری بود بیشتر
بر هوای او نفس هر کس کشید یک قدم نارفته پا را پس کشید
هر آن کس کش کند آن قصه تا گوش بدو سازند سیتا را هم آغوش
عیب‌و هنر شعور تست‌ ورنه درین ‌ادب‌سرا بیخبری چه ممکن است آینه پیش کس کشد
بلکه زان کس کش اینچنین کار است حرف را ننگ و لفظ را عار است
چگونه دست یابد بر تو آن‌کس کش اندر کیسه دیناری نباشد
هرآنکس کشد گردن از چنبرش به خنجر ببرم سراز پیکرش
ظلم یک کس کشیدن آسان است ظلمجو چون دو شد فراوان است
«۶ سال مربی تیم ملی بوکس ایران و رئیس فدراسیون بوکس کشور بوده‌است.»
آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ میلی کی او کند که بود پای بست تو؟