معنی کلمه کزاز در لغت نامه دهخدا
هرچه بخوردی تو گوارنده باد
گشته گوارش همه بر تو کزاز.بوشکور.- کزاز فکی ؛ قفل شدن دهان و باز نشدن آن بر اثر انقباض عضلات ماضغه است. این عارضه غالباً بسبب عفونتها یا ضربه های وارده بناحیه زاویه فک اسفل و تحریک شاخه های عصب فک اسفل پدید می آید و با درمانهای موضعی و عمومی مریض بهبود می یابد و همچنین بر اثرابتلا بمرض کزاز از نخستین علایمی است که در مریض دیده میشود تریسموس. ( فرهنگ فارسی معین ).
کزاز. [ ک َزْ زا ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه بخش آستانه شهرستان اراک است. این دهستان میان دهستان قره کهریز و دهستان سربند قرار گرفته و تقریباً در وسط آستانه واقع شده است. هوایش سردسیر و سالم و آب آن از قنوات و چشمه سارهای کوهستانی است و در حاصلخیزی و پرآبی معروف است. راه آهن سرتاسری از میان آن میگذرد. از 82 قریه بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 60هزار تن است. قراء مهم آن عبارتند از: ازنا، شاه زند که نام قدیم آن ادریس آباد بوده و پس از تأسیس کارخانه قند این نام را بر آنجا نهاده اند، سرسختی ، کزاز، پاکل ، کلاوه ، عضدیه ، قلعه آقا حمید، نمک کور، سنجرود، بصری ، حصارفر، نهرمیان و توره. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
کزاز. [ ک َزْ زا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالابخش سربند شهرستان اراک ، کوهستانی و سردسیر است و 1027 تن سکنه دارد. این ده از دو محله بالا و پایین تشکیل شده و شغل اهالی علاوه بر زراعت و گله داری قالی وقالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).