کز

معنی کلمه کز در لغت نامه دهخدا

کز. [ ک َ/ ک ِ ] ( حرف ربط + حرف اضافه ) ( از: ک ، مخفف که ، + ز، مخفف از. که از باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). به معنی که از. ( ناظم الاطباء ) :
جعدی سیاه دارد کز گشنی
پنهان شود بدو درسرخاره.رودکی.به حق آن روی خوب بسان منقار باز
به حق آن روی خوب کزو گرفتی براز.رودکی.کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوک.رودکی.پریچهره فرزند دارد یکی
کز او شوختر کم بود کودکی.بوشکور.من آنگاه سوگند این سان خورم
کز این شهر من رخت برتر برم.بوشکور.سوگند خورم به هرچه دارم ملکا
کز عشق تو بگداخته ام چون کلکا.ابوالمؤید.کیست کز وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید.دقیقی.مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما.دقیقی.و ایشان با همه کافران کز گرد ایشان است حرب کنند و بهتر آیند. ( حدود العالم ).
جز این داشتم اومید و جز این داشتم الجخت
ندانستم کز دور گواژه زندم بخت.کسائی.سزد که پروین بارد دو چشم من شب و روز
کنون کزین دو شب من شعاع برزد پرو.کسائی ( زندگی ، اندیشه و شعر او ص 111 ).بدو گفت کز من بگوی این پیام
که ای شاه بینادل نیک نام.فردوسی.بدیشان چنین گفت کز بخت بد
همی هر زمان بر سرم بد رسد.فردوسی.سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی
خوبیت عیان است چرا باید سوگند.عماره.وصال تو تا باشدم میهمانی
سزدکز تو یابم سه بوسه نهاری.خفاف.مگرکه نار کفیده است چشم دشمن تو
کز او مدام پریشان شده ست دانه نار.فرخی.طاعت تو چون نماز است و هر آنکس کز نماز
سربتابد بی شک او را کرد باید سنگسار.فرخی.کز او بتکده گشت هامون چو کف
به آتش همه سوخته شد چو خف.عنصری.براند خسرو مشرق بسوی بیلارام
بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان.عنصری.بانگ صلوات خلق از دور پدید آید
کز دور پدید آید از پیل تو عماری.منوچهری.

معنی کلمه کز در فرهنگ معین

(کِ ) (اِ. ) ۱ - تنگی چیزی . ۲ - (عا. ) انسان یا جانوری که به کنجی خزیده و در خود فرو رفته باشد.

معنی کلمه کز در فرهنگ عمید

=کژ٢
که از: چل سال بیش رفت که من لاف می زنم / کز چاکران پیر مغان کمترین منم (حافظ: ۶۸۶ ).
سوختن الیافی مانند پشم و مو که بوی خاصی ایجاد می کند.
* کز کردن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] خود را جمع کردن و در خود فرورفتن.

معنی کلمه کز در فرهنگ فارسی

که از : ( چل سال بیش رفت که من لاف میزنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم ) . ( حافظ )
بوی پشم و پر سوخته . بوی سوختگی پشم و پر و ابریشم و مانند آن

معنی کلمه کز در ویکی واژه

تنگی چیزی.
انسان یا جانوری که به کنجی خزیده و در خود فرو رفته باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه کز

این روستا در دهستان کوه سفید قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۳۶ نفر (۷۲ خانوار) بوده‌است.
جذبه ای کو کز نگین دان این نگین را بر کند؟ چند در گردون حصاری چون نگین باشد کسی؟
این شهر با جمعیتی برابر با ۷۱٬۴۵۹ نفر (آمار ۲۰۱۰)، مرکز منطقه شهری اسبیرگ (با جمعیت ۱۱۵٬۱۱۴ نفر) است. اسبیرگ پنجمین شهر بزرگ دانمارک به شمار می‌رود. مساحت این شهر ۱۵ کیلومتر مربع است.
گر بود این راست کز نسرین همی خیزد عبیر نی عجب کز سوسن عنبر ریزد این نسرین من
این شهرستان در سال ۲۰۱۱ میلادی ۳۷٬۴۹۴ نفر جمعیت داشته‌است و مرکز آن شهر وورو است.
آرتسوانیست (به ارمنی: Արծվանիստ) یک شهر در ارمنستان است که در استان گغارکونیک واقع شده‌است. در کیلومتری شمال گاوار، مرکز استان گغارکونیک واقع شده است.
یکی تیغ دارد ز جمشید جم کزان تیغ عنقا درآرد دژم
مشرق معنی نازک جگر سوخته است این هلالی است کز این گرد هویدا گردد
درود آوریدش خجسته سروش کز این بیش مخروش و باز آر هوش
تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی‌های بالا و کیهان‌شناسی بوده‌است. وی با پژوهشگاه دانشهای بنیادی (مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات) نیز طی سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشت.
هیچ کس نیست کز آن طرّه گشاید شکنی این گشاد از قدم باد صبا خواهد شد
خواست گفتن : من خدایم در میان شاعران کز خداوندم چنین فخری ، رسید از شاعری
آفاق پر از گوهر و در کن چو برادر کز علم و سخا حیدری و حاتم طایی
عاریت دارد ز رای روشنش شعله ای کز مهر گردون می جهد
تا خبر داری ز خود،‌فرمانبری را کار بند پیش کز جانان رسد یک لحظه فرمان بی‌خبر