کریوه
جملاتی از کاربرد کلمه کریوه
صاحب روس اندران کریوه وطن ساخت کش سر شیطان شکوفه شجر آمد
دی، کرده خشک سینه او را مطبخه مه برده سر کریوه او را به میهمان
برنشستیم از آن کریوهٔ آز بگرفتیم پیش، راه دراز
در کریوه مانده این بیچارگان بارشان سنگین و مرکب ناتوان
گذشتم زان کریوهٔ صعب و رستم ازآن کم رفته بد یک چند برسر
کریوهیی بود از ملک او زمین و سپهر دقیقهیی بود از عمر او سنین و شهور
ز کوه و دشت چنان درگذشت موکب شاه که ازکریوهٔ کهسار سیل بنیانکن
آدم به کریوه ایست در راه فلک شیبش درک و فراز معراج ملک
از خواجه مظفر کریوه امروز هزار شکر دارم
ور زنی بانگ بر کریوهٔ کوه کوه در پاسخت صدا نکند