معنی کلمه کریغ در لغت نامه دهخدا
ز دیدار من زود گیرد کریغ
ز من دیدن خویش دارد دریغ.فردوسی.مگر داشت آهنگ و راه کریغ
مرا گشت از آن جان و دل بیدریغ.فردوسی.چو روزی که دارد به خاور کریغ
هم از باختر برزند باز تیغ.فردوسی ( از فرهنگ اوبهی ).رصد عشق تو جهان بگرفت
چون تمنا کنم کریغ از تو.خاقانی.|| بمعنی پر ریختن جانوران پرنده هم بنظر آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). کریز. کریژ. کریزه. کریج. کریچ. کریچه. ( حاشیه برهان چ معین ). تولک. پر ریختن پرندگان. ( فرهنگ فارسی معین ).