کرنگ
معنی کلمه کرنگ در لغت نامه دهخدا

کرنگ

معنی کلمه کرنگ در لغت نامه دهخدا

کرنگ. [ ک ُ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فردین بخش میامی شهرستان شاهرود. کوهستانی و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
کرنگ. [ ک ُ رَ ] ( اِ ) رنگی است اسب و استر را. ( جهانگیری ). اسب آل را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). اسب سرخ رنگ. ( غیاث ) ( آنندراج ). کرند. کرنده. کرن. ( حاشیه برهان چ معین ). زیوری از زیورهای اسب. اسب اشقر. ( یادداشت مؤلف ) :
تبارک اﷲ از آن آسمان شتاب کرنگ
که نعل آینه رنگش ندیده زنگ درنگ.عرفی.فارس هنر کند نه فرس در دم نبرد
مرکب اگر سیاه کنندش اگر کرنگ.کاتبی ( از جهانگیری ).|| میدان. ( جهانگیری ). میدان و جای صف کشیدن سپاه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). گرنگ. کرن. کرند. کرنده. ( حاشیه برهان چ معین ) :
هم مهچه لوای ترا آسمان غلاف
هم لشکر علو ترا لامکان کرنگ.کاتبی ( از حاشیه برهان چ معین ).شاهیت تا ضامن رزق و حیات ما نگشت
خیل هستی را عدم نگذاشت بیرون از کرنگ.کاتبی. || جرگه. حلقه. ( از فرهنگ جهانگیری ). جرگه و حلقه زدن مردم و سپاه را گویند. ( برهان ). جرگه و حلقه مردمان. ( ناظم الاطباء ). کرند. کرنده. کرن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
چون لشکر نجوم پی کسب نور فیض
ارواح اولیا زده گرد درت کرنگ.( فرهنگ جهانگیری ). || کرند. دیگ رنگرزان. ( از حاشیه برهان چ معین ). دیگی را گویند که رنگرزان بقم و دیگر رنگها در میان آن بجوشانند. ( فرهنگ جهانگیری ) :
دهنش همچو خم نیل پزی
چشمهاچون کرنگ رنگرزی.قریعالفرس ( از فرهنگ جهانگیری ). || ( اِخ ) نام رودخانه ای است. ( برهان ). رودخانه کرند که از زردکوه صفاهان آید. ( ناظم الاطباء ). سرچشمه این رود نزدیک زاینده رود است. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89 ) :
در آن زمان که ز موج محیط تیغ دوخیل
صدای سیل دهد خون ز شاهجوی کرنگ.کاتبی ( از فرهنگ جهانگیری ).ظاهراً مخفف کوهرنگ است.
کرنگ. [ ک َ رَ] ( ص ) موش کار. درنگ کار. گنگ کار. ( یادداشت مؤلف ).
کرنگ. [ ک ُ رُ ] ( اِ ) کرند. لیف جولاهگان. ( ناظم الاطباء ). کرنده. کرنگه. || عروس را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ).

معنی کلمه کرنگ در فرهنگ معین

(کُ رَ ) (اِ. ) نک کرند.

معنی کلمه کرنگ در فرهنگ عمید

= کرند

معنی کلمه کرنگ در فرهنگ فارسی

( اسم ) دیگ رنگرز ان : [ دهنش همچو خم نیل پزی چشمها چون کرنگ رنگرز ی ] . ( قریع الدهر )
کرند. لیف جولاهگان . یا عروس را گویند.

معنی کلمه کرنگ در دانشنامه عمومی

کُرَنگ به رنگ قهوه ای اسب گفته می شود. رنگ موی یال و دم اسب کرنگ هم رنگ بدنش است. از نظر ژنتیکی و ظاهری، نبودن هر گونه موی مشکی، رنگ کرنگ را به وجود می آورد.
فرزند دو اسب کرنگ نیز به احتمال ۱۰۰٪ کرنگ خواهد شد.
کرنگ (مسکن). کِرَنِگ ( ایرلندی: crannóg ) نوعی جزیره مصنوعی بوده که در دریاچه ها، رودها، و پای رودهای اسکاتلند، ولز، و ایرلند ساخته می شده. بر خلاف آبسراهای پیش از تاریخ پیرامون آلپ در اروپای مرکزی که در ساحل ساخته می شدند و بعدها آب اطراف آن ها را می گرفت، کرنگ ها روی آب ساخته می شدند و تشکیل جزیره ای مصنوعی می دادند.
از کرنگ ها برای پنج هزار سال ( از دوران نوسنگی تا قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی ) به عنوان مسکن استفاده می شده.
کرنگ (میامی). کرنگ روستایی در بخش کالپوش شهرستان میامی استان سمنان ایران است. مرتفع ترین منطقه کالپوش در یکی از مناطق جنگلی این روستا واقع شده است که محلی ها آن را تپه بلند می نامند.
به علت فاصله کم تا استان گلستان آب و هوای کوهستانی طبیعت این روستا بسیار دیدنی و چشم نواز است.
جشنواره شقایق ها - اردیبهشت1401 - بوستان شهید سلیمانی کرنگ کالپوش
جنگل صحرا کوه در زمستان
تالاب فصلی در ابتدای بهار
جاده کرنگ به حسین آباد در فروردین و دیماه۱۴۰۲
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱٬۰۹۴ نفر ( ۳۳۲خانوار ) بوده است.
معنی کلمه کرنگ در فرهنگ معین
معنی کلمه کرنگ در فرهنگ عمید
معنی کلمه کرنگ در فرهنگ فارسی
معنی کلمه کرنگ در دانشنامه عمومی
معنی کلمه کرنگ در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه کرنگ

معنی کلمه کرنگ در ویکی واژه

نک کرند.

جملاتی از کاربرد کلمه کرنگ

شود یک رنگ و یکرنگی ببیند حقیقت رنگ یکرنگی به بیند
دو جان میان دو پیکر ولی ز یکرنگی به طرز نوری‌ کاوراست در دو دیده مقام
ا دی تو ریممبر برای اولین بار در ژانویه ۲۰۰۸ تور بریتانیا را برگزار کرد و در جوایز کرنگ! ۲۰۰۸ نامزد دریافت جایزه بهترین تازه‌وارد بین‌المللی شد!، اما به گروه بلک تاید باخت.
مغ - مغان: گاهی نیز عاشق حق را مغ گفته‌اند که سینه‌اش پر از آتش محبت اوست و اهل صفا و یکرنگی است.
چون با دل تو نیست وفا در یک پوست در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست
دورنگی می کند رخسار زرد و اشک سرخ من ولی من هم چنان در دعوی عشق تو یکرنگم
«مغان: علامت یکرنگی و یک جهتی»
نیست حسن و عشق اگر یکرنگ با هم، از چه رو خنده گل رخنه در منقار بلبل می‌کند؟
بحر هر روز به صد رنگ اگر جلوه کند حد موج است ببندد کمر یکرنگی
یکرنگی زر از آن کند مهر منیر در بوتة مهر او مگر بگدازد
در شعلهٔ نور عشق یکرنگ با لمعهٔ برق حسن یکتا
یاد آن قرب که آن شعله بی پروایی به صلاح من یکرنگ، قبا می پوشید
چه‌سان با عارض او لاف یکرنگی تواند زد که رخسارش به رنگی هر زمان گرداند آتش را