کرمکی
معنی کلمه کرمکی در فرهنگ معین
معنی کلمه کرمکی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه کرمکی
کرمکی و از قذر آکندهای طمطراقی در جهان افکندهای
مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به شب کرمکی چون چراغ
کرمکی کاندر حدث باشد دفین کی بداند آخر و بدو زمین
تو که از کرمکی بیازاری چه کنی با دگر کسی ماری
کرمکی یافتم میان کمر سیر و سیرآب و سبز و تازه و تر
نه بشنیده گوشم دوچشمم بدید که شدکرمکی پشه از جا پرید
بس که خود را کردهای بندهٔ هوا کرمکی را کردهای تو اژدها
کرمکی و از قذر آکنده ای طمطراقی در میان افکنده ای
چون برون آمد ز جوهر کرمکی شاه گفتا با ایازش نرمکی